نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

شب نگار

طاقچه برای هفته کتاب چرخونه گذاشت،من هرشب می روم و شانسم را امتحان می کنم...هشتاد درصد تخفیف گرفتم و کتاب" حاج آخوند" با قلم و روایت آقای مهاجرانی را خریدم،حالا شب ها با قصه های"مارون" و اخلاق خوب حاج آخوند به خواب می روم...

از وقتی خودم را شناختم عاشق خواندن کتاب بودم،اما از پارسال دارم به شنیدن کتاب هم خودم را عادت می دهم

نظرات 3 + ارسال نظر
سمیرا شنبه 1 آذر 1399 ساعت 01:06 http://Khalvateman66.blogsky.com

کل آرشیوت رو خوندم عزیزم، خیلی خوشحالم که آشنا شدم باهات

ممنونم...من هم همین طور❤

مامان چیچیلاس جمعه 30 آبان 1399 ساعت 21:33 http://Mamachichi.blogsky.com

سلام دغدغه هامون شبیه همه.. چیچیلاس من ۸و نیم ساله و نانای من ۹ماهه است... همه خستگی هات رو درک می کنم

سلام...یعنی واقعا بچه اول هر سنی که باشه سختی هاش بعد از تولد بچه دوم،به یک اندازه است،خوش خیالی که آدم فکر کنه بچه ۸ساله و ۶ساله بهتر از بچه دو ساله با این تغییر شرایط کنار میاند....ممنونم که وبلاگم را خواندید....به امید روزهای بهتر

سمیرا جمعه 30 آبان 1399 ساعت 11:52 http://Khalvateman66.blogsky.com

سلام مونا جان خوبی؟
منم عاشق خوندن کتابم، ولی در رابطه با کتاب صوتی تجربه خوبی ندارم. کتاب جزء از کل رو می خوندم، انقدر جذاب بود برام که دوست داشتم برم از اول دوباره بخونم، وسطای کتاب فایل صوتیش رو دانلود کردم که وقتی پای سیستمم گوش کنم، باورم نمی شد خیلییییی حذف کردن از کتاب، هر جارو عشقشون می کشید می خوندن

سلام سمیراجانم،باید بگم من هم نتوانستم با کتاب صوتی قبل از خواب کنار بیام....باعث بی خوابی و روشن ماندن چراغ مغزم شده....ممنونم که وبلاگم رو می خوانی و نظر گذاشتی❤

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد