نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

روزنگار

زینا رفته همان مهمانی که من نرفتم!روشنا خوابیده،پروژه شماره دوزی تولد خواهرک تمام شد بعد از دوماه!و من حس رهایی دارم!!!نمی دانم چرا؟؟!

به قول" نگارا" سایت" چی نپوشیم" ده روزی هست از قطار زندگی ام پایین امدم تا شنبه باید برگردم سوار قطار بشوم....ورزش،خواب شب و سحرخیزی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد