ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
آخ آخ چقدر شیرین بود....دیروز را می گویم!سی ام بهمن ماه.
که آقای میم نبود،زینا کاملا سوپرایزانه!رفت خانه ی عمه اش و روشنا چهارساعت خوابید!
من توانستم هم این.ستا گردی انجام بدم،لباس بشورم،خانه را مرتب کنم،بساط بادام و پسته را بیاورم کنار لب تاب و فیلم ببینم!بادام بشکنم،پسته مغز کنم برای فرنی روشنا و پنکیک زینا و میان وعده ی خودم و آقای میم!
کش ماسک های گل گلی زینا رادرست کنم که سر نخورد،خرده خیاطی ها را انجام بدم و نفسسسس بکشم!
این دوشب که آقای میم نبود آشپزخانه تعطیل بود!
تی وی خاموش
خانه در نور کم و سرو صدای بچه ها محصور!
و امشب که دوباره بدو بدوی آشپزی و ظرف شستن و مرتب کردن اتاق خواب بچه ها شروع شد کاملا تحت فشار بودم....انگار ریتم زندگی با بودن آقای میم سرعت می گیرد...