نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

گفت آسان گیر بر خود کارها

خب خب

اول بگم به صورت خودرویی و خیلی شیک واکسن زدیم،آن هم مدل چینی،آن هم دم در خانه!

بنده خداها دیدند آقای میم تن به واکسن زدن به خاطر صف و شلوغی و دور بودن مراکز نمی دهد،آمدند آن سمت اتوبان چادر زدند که بفرمایید واکسن بزنید،حتی کارت ملی را هم خودشان آمدند 

دوم 
سال نود و شش یک مسافرت لاکچری به خارج از مرز داشتیم،یکجورهایی اولین مسافرت خارجی من محسوب می شد که جنبه سیاحتی داشت تا زیارتی
من هم بیشتر هزارتا عکس و فیلم از دوسال اخیر داشتم و بعد از سفر همه را ریختم داخل یک فلش منحوس که همه پرید!
تمام کودکی زینا تا سه سالگی اش پرید،
هرریکاوری در دنیا بود انجام دادم فقط عکس ها آن هم نصف و نیمه برگشت،
عکس های سفر که هیچ،حتی یکی هم برنگشت،
تمام این سال ها غم بزرگی گوشه ی دلم بود تا هفته پیش،
اتفاقی وارد گوگل فوتو گوشی شدم،
از سال نود و پنج تا امسال سه تا گوشی عوض کرده بودم اما با یک جیمیل،
گوگل فوتو را باز کردم باورم نمی شد،در همان سال نود و شش من از تمام عکس ها یک بک آپ گرفته بودم داخل ایمیلم،
هرچی عکس بود،اسکرین شات،فیلم همه و همه سالم و کامل بودند!
حالا از همان شب کارم شده پیدا کردن عکس های قدیمی و تازه شدن خاطرات یک سالگی زینا و دیدن فیلم هایش،
خود گوگل برایم پیغام فرستاد عکس هایت را به جای امن منتقل کن(یعنی من جای امنم!)
یک کلیپ هم از عکس های زینا درست کرده و نوشته "زودتر از چیزی که فکر می کنیم بزرگ می شوند!"
خیلی خوشحالم خیلی...
کاش از این معجزه ها برای همه باشد...
نظرات 2 + ارسال نظر
یاسی‌ترین دوشنبه 29 شهریور 1400 ساعت 10:26 http://yasitarin.blog.ir

خوب مبارک باشه واکسنتون
ایشالا همیشه سلامت باشین
وای خدایا چه حس خوبی مرسی گوگل

ممنونم دوستم

محدثه دوشنبه 29 شهریور 1400 ساعت 08:12

آیا این خود معجزه نبود؟

معجزهههههههههه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد