نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

مردادی که تو آمدی

 فصل مادری کردن من را از پاییز رنگارنگ به گرمای خورشید تابستان وصل کردی روشنای زندگی من....

توسعه فردی قسمت پایانی

مشاورم مثال های زیادی دارد از دخترهای موفق و زیبا رو که در روابطشان شکست خوردند و با وجود اینکه بالای سی و پنج سال سن دارند هنوز نتوانستند وارد رابطه ی سالم برای ازدواج بشوند

اینکه بتوانی یک رابطه را شروع کنی قدرت صد می خواهد،حفظ و نگهداری و رشد دادنش قدرت هزار

من به خودم افتخار می کنم تمام سیزده سال گذشته از منابعی که در دسترسم بوده استفاده کردم تا رابطه ی شکل گرفته بین من و آقای میم رشد کند درجهت این رشد من مشکلات فردی و روانی خودم را شناختم و حل کردم،پذیرفتم و دارو درمانی را شروع کردم

گمان نمی کنم هرگز در مجردی  این بعد از توسعه ی روانی ام اینگونه کامل و اصلاح می شد

مادری کردن هم عجیب دنیای خودمحور من را وسیع کرد،غریزه ی مادرانه به من توان ذهن خوانی،معنی کردن اشارات،همدردی و هم دلی با بچه هایم را اعطا کرد.مهارت مادر بودن به من سرعت،دقت،محبت،نادیده گرفتن،مسخره بازی،خشم،غم و استیصال را آموخت،در هر کدام از این ها مرحله به مرحله جلو رفتم و البته که سختی های فراوان کشیدم 

این روزها گمان می کنم اگر بعد پنج شش سال به اجتماع برگردم انگیزه و قدرت حرکت بسیار قوی دارم تا سال های خانه نشینی را جبران کنم

همین انگیزه را در ورزش ،خواندن کتاب،فیلم و هر امر شخصی دیگر هم دارم باید از کمترین فرصت بهترین استفاده را بکنم

این چنین می شود که مدیر ماهری می شوم با بیشترین بهره وری!

تا یادم هست بگویم من با زینا دوباره کودکی را تجربه کردم،از اینکه دستش را بگیرم و گل هاو زنبور و مورچه ها،ماه و آسمان را نشانش بدهم و ذوق کودکانه اش را ببینم دلم شاد می شد و کودکی فراموش شده ام را خودم به بهترین صورت ساختم.

بازآفرینی زندگی هم یک جنبه از توسعه ی فردی است که ارزش زیادی دارد.

دوست دارم نظرات شما را بخوانم.