نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

به استقبال پاییز

هوا خنک شده،آفتاب مایل می تابد و عمر روز کم و کمتر می شود،

سحرخیز شده ام،هفت صبح نشده بیدارم،یکجور آمادگی برای دوهفته بعد که صبح ها باید زینای خواب آلود را راهی مدرسه بکنم!

خنکای ظریفی!می پیچید زیر پوستم،

منتظرم تا کمی بالا بیایم(لود بشوم!)،بروم سراغ خانه تکانی آشپزخانه

بعد از چندسال رفتم سراغ تکاندن خانه ای که به لطف بچه ها نیاز جدی به مرتب شدن درون کابینت و کمدها دارد،

این وسط ها هم پرده ها را بشورم،از گاز و ماکروفر و هود گند زدایی!بکنم،

تصور می کنم چند هفته بعد در تاریکی ساعت ۵ عصر نشستم کنار دفتر مشق زینا،نارنگی پوست می کنم،دیکته می گویم،روشنا برای خودش می چرخد،شوفاژ کمی روشن است خانه گرمای مطبوعی دارد و آقای میم هنوز از کار برنگشته...

پ.ن:دوستان و نزدیکانم راهی سفر اربعین شده اند،کار من شنیدن خداحافظی ها و در دل تکرار این شعر پویانفر"اربعین اوضاع چه جوریه حسین/کار من امسال صبوری،دارم می میرم"....


نظرات 6 + ارسال نظر
نسترن شنبه 19 شهریور 1401 ساعت 00:00 http://second-house.blogfa.com/

نمی‌دونم
خیلی از سفر کربلا اونم تو این شلوغی میترسم
نمی‌دونم چرا

حق داری

صبا جمعه 18 شهریور 1401 ساعت 09:43 http://www.meslehavayebahar.blog.ir

می‌دونی یه دوست ندیده داری که تو کربلا دعات کرده؟!❤️

صبای عزیزم.........چقدر خوشحالم که دوست ندیده ای مثل شما دارم...‌زیارتت قبول

سپیده پنج‌شنبه 17 شهریور 1401 ساعت 10:27 http://Sepidehalipour.ir

عصری که تاریکه
بوی نارنگی و مداد تازه تراش شده
و صدای شعله بخاری

وای چه خوب بود

نسترن چهارشنبه 16 شهریور 1401 ساعت 09:03 http://second-house.blogfa.com/

چقدر تصورت از پاییز رو دوست داشتم مونا
خداحافظی های اربعین دلم رو میلرزونه، بشدت مضطربم میکنه ....
وای نگو از خونه تکونی که بشدت لازمم!!! به تنهایی از پسش برنمیام و نیروی کمکی لازمم و یافت همی نشود

نیروی کمکی خودش یک معضل بزرگ به خاطر همین من هیچ وقت ازشون استفاده نمی کنم و خب خیلی خسته میشم
چرا دلت می لرزه؟چرا مضطرب میشی؟
تصور پاییز خیلی قشنگ امیدوارم روزهای قشنگی در پیش باشه برای همه مون

آویزوووووووون سه‌شنبه 15 شهریور 1401 ساعت 14:25 http://avizooon92.blogfa.com/

سلام
چقدر خوب که صبح زود بیدار میشی
اصلا لذتی که تو بیداری هفت صبحه تو خوابیدن تا ده نیست
آمادگی برای بوی ماه مهر چ عالیه☺️
و آرزوی رفتن کربلا عالی تر

عالیه
اگر بچه کوچیک سحرخیز نشه
کربلاااااااا آخر دنیاست

آرامش دوشنبه 14 شهریور 1401 ساعت 15:41

چقدر تصورت از چند هفته بعدت توی پاییز رو دوست داشتم، خیلی برام قابل درک و دوست‌داشتنی بود :))

خوشحالم که خوشت اومد دوست عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد