نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

کمی از همین حالا

پویانفر می خواند"حسین وای ...."

از این مداحی های استادیویی که آقای میم گوش می کند و من هنوز نتوانستم ارتباط بگیرم

از ترافیک وحشتناک جاده چالوس به هراز پناه بردیم اما اینجا هم ترافیک زیاد شد یکهو

آقای میم ماشین را خاموش کرد و دیگر پویانفر چیزی نمی خواند

بچه ها آمدند صندلی جلو  و بازی می کنند

یک آقای خوش صحبت به ماشین ما زد و حالابا آقای میم گرم صحبت شدند!

حالم خوب،

هرچند راه زیادی در پیش داریم اما دل خوشم به گذشتن از جاده ساحلی محمود آباد به سمت چالوس

امیدوارم در روشنایی هوا به این جاده برسیم.

بعدا نوشت:دم غروب بهش رسیدیم،زینا شوکه شده بود از این همه زیبایی،جاده کنار ساحل،جنگل و دریا کنار هم ،فقط حیف با سرعت می رفتیم کل زیبایی ها در حد چند دقیقه تمام شد.