نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

بهار من

قالب کیک را گذاشتم داخل فر و در رابستم،تایمر را گذاشتم روی سی دقیقه تا حواسم پرت نشود و بسوزد

خسته از ده روز خانه تکانی دراز کشیدم کنار روشنا که داشت کارتون می دید

هوا عالی 

ابر،در انتظار باران

خنک و گاهی گرم

گرد و خاک سالانه را از خانه پاک کردم

نزدیک هشت تا کیسه زباله بزرگ بیرون ریختم

تغییر دکور دادم

پرده ها را شستم

مبل ها را شامپو کشیدم

کابینت ها را تمیز کردم هرچند می دانستم به روز نکشیده روشنا دوباره خط خطی شان می کند

حتی بعد از سه سال جای بعضی وسایل آشپزخانه را عوض کردم

یک شب که پرده اتاق بچه ها را باز کرده بودم در تاریکی اتاق محو آسمان شب و پنجره ی بزرگی شدم که پشت پرده ها پنهان شده

برای شستن تراس هم از خبری از سرما نبود،در هوای بهار نفس می کشیدم و تراس را می شستم

خانه تکانی بهاره،تجربه قشنگی بود

مجبور نبودم در بدو بدوهای قبل از عید خانه را هم بتکانم

سر صبر با آرامش پیش رفتم

*******************************

بهار قشنگم سلام

من با افتخار دختر تو هستم

ممنونم که آمدی و گرد و خاک زمستان را شستی و دوباره زنده کردی هر چه رنگ مرگ گرفته بود.

نظرات 5 + ارسال نظر
پارسا جمعه 22 اردیبهشت 1402 ساعت 11:48

انتقال حسشون عالی بود.
یاد خونه تکونی و بوی سفید کننده افتادم

نسترن شنبه 26 فروردین 1402 ساعت 13:55 http://second-house.blogfa.com/

چه لطیف بود پستت
بهارت پر از اتفاقای خوب و رنگی و قشنگ

روزگارت به لطافت و زیبایی بهار

رویا جمعه 25 فروردین 1402 ساعت 22:45 http://hezaran-harfenagofte.blogsky.com

خوش برگشتی مونا جان

تراویس بیکل پنج‌شنبه 24 فروردین 1402 ساعت 09:37 https://travisbickle1.blogsky.com/

احسنت،خسته نباشی.
حتما خیلی تمیز و با روح شده خونه

لیلی پنج‌شنبه 24 فروردین 1402 ساعت 07:55

چه قدر قشنگ بود این لحظه زندگیتون

ممنونم
زندگی تون قشنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد