ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
خنکای آخر شب را دوست دارم،یکجور می دود زیر پوست آدم که مور مورم می شود،لبخند می نشیند گوشه ی لبم و پر از حس خوب می شوم.
نشستم گوشه ی مسجد،روشنا کنارم پاستیل می خورد،زینا رفته سراغ دوستانش
مفاتیح ام را ورق می زنم
سال ۹۲ به دستم رسیده
انتهای مفاتیح با خط خوب چند مدل دعا نوشتم برای "داشتن فرزند صالح"،
یادم هست بعد از سقطی که داشتم چقدر دلم بچه می خواست
چقدر حس ناباروری داشتم
یک مادر بچه از دست داده که دیگر قرار نیست مادر بشود
ده سال قبل تمام دعای من این بود،تمرکز زندگی ام ،خوشی زندگی ام همه و همه بسته به مادر بودنم بود
حالا من ده سال بعد خودم هستم
مادر پردغدغه ی دوتا بچه
پرکار،پر مشغله و گاهی خسته
دعای جوشن را که می خوانم تمام قلبم لبریز از شادی است برای گذشتن این ده سال.
چقدر حست رو خوب منتقل کردی مونا
حس قوی بود سیپده در تمام رگ هایم جریان داشت
آرزوهای قدیم زندگی واقعی امروز ما هستند
آرزوهاتون پر بار در این سحرها و افطار های آخرین روزهای ماه مبارک ما رو هم دعا کنید
ممنونم شیشه جان
به دعای دوستان محتاجیم
ای جان
چه خوبه خوشحالی
من ترسم انقدر زیاده که هرگز و هیچ وقت نتونستم دعا کنم برای داشتن فرزند صالح
نسترن عزیزم
بهترین کار اینکه خودت رو بسپری به دستان قوی و مهربانش
سر روشنا من این حس تو رو دااشتم
سر زینا یک بچه ی لجباز بودم که پا می کوبید زمین و می گفت من بچه می خوام
حالی که سر روشنا داشتم خیلی بهتر بود
خدا حفظشون کنه… زندگی بالا پایین زیاد داره… گاهی یادمون میره چی میخواستیم… گاهی ی نوشته میبینیم یادمون نمیاد از چی ناراحت بودیم که نوشتیمش…
دقیقا محدثه عزیزم
گاهی خصلت فراموشی خوب نیست
آرزوهای دیروز که امروز در دست هایمان هستند را فراموش می کنیم
سلام
بله
خیلی از چیزایی ک داریم آرزوهای ده سال قبل مون هستند