ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
من از لایه های پنهان آدم ها حالم بهم میخوره
نشستم روی فرش آشپزخانه تا قهوه دم بکشد،ماشین لباسشویی لباس مشکی ها را می شورد،پیرهن و شلوار آقای میم را اتو کردم،امروز باید کوله پشتی اش را ببندم،فردا عازم کربلاست
پارسال وقتی رفت من ماندم و بغض در گلو و بچه ها
امسال به لطف آمدن خواهر فرنگ نشین،دلتنگی کمتر آزار دهنده است
خواهر قشنگم،مثل هرسال مستقل و قوی آمده،جوانه ای که بعد از شش سال دوری به درختی محکم تبدیل شده،از اینکه گاه و بیگاه در آغوش می کشم اش لذت می برم
زندگی با غم ها و شادی در جریان است
قرص های ضد افسردگی ام را دوباره شروع کردم
مگر این غم پایدار برود...