نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

هلو فال!!!!

نشسته ام روی مبل و از بیکاری امروزم لذت می برم!بعد از ده روز خانه تکانی تمام شده و بی اغراق می گویم گندزدایی!انجام دادم!!

حالا خانه با تغییر دکور و تغییر رومیزی و رو تختی و گلدان گندمی که گوشه اپن گذاشتم،حسابی پاییزی شده.

تمام لوازم التحریر زینا را اینترنتی خریدم و یک شب بعد از کلی انتظار بسته بزرگ به دست مان رسید و زینا و روشنا و حتی من!کلی خوشحال شدیم‌.

مانتو شلوار و کتاب های زینا را گرفتم و زینا باورش شد واقعا تابستان دارد تمام می شود.

عطش به درس خواندن در من ایجاد شده و خوشحالم که مونای محصل درسخوان درونم خاموش نشده و من با عشق درس می خوانم بعد از سال ها.

شپش ها رفتند بعد از بیست و دو روز.

پروژه روشنا هم با کمی افت و خیز در کل خوب پیش می رود ولی هنوز نمی توانم جایی بروم و جایی بگذارمش.


نظرات 1 + ارسال نظر
محدثه پنج‌شنبه 30 شهریور 1402 ساعت 12:20

شپش کجا بود؟ مونا یاد خودم افتادم پارسال همین هفته اول شهریور. سر دختر خارش افتاد و من فکرشم نمیکردم شپش!!! بعد موهای تا زیر کمرش رسوندم تا روی شونه… خوب که شد من گرفتم . دست تنها … یعنی تصور اون همه بشور و بساب و جوشوندن لباس و شونه و ریختن کلیپس و کش و هر روز جارو کشی روانیم میکنه ! اوف

شپش همین جا بودمن هنوز خسته اون همه بشور بسابم
زینا همکاری کرد و موهاش رو کوتاه نکردم خودم هم رنگ گذاشتم و نگرفتم هنوز!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد