ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
نشسته ام روی مبل و از بیکاری امروزم لذت می برم!بعد از ده روز خانه تکانی تمام شده و بی اغراق می گویم گندزدایی!انجام دادم!!
حالا خانه با تغییر دکور و تغییر رومیزی و رو تختی و گلدان گندمی که گوشه اپن گذاشتم،حسابی پاییزی شده.
تمام لوازم التحریر زینا را اینترنتی خریدم و یک شب بعد از کلی انتظار بسته بزرگ به دست مان رسید و زینا و روشنا و حتی من!کلی خوشحال شدیم.
مانتو شلوار و کتاب های زینا را گرفتم و زینا باورش شد واقعا تابستان دارد تمام می شود.
عطش به درس خواندن در من ایجاد شده و خوشحالم که مونای محصل درسخوان درونم خاموش نشده و من با عشق درس می خوانم بعد از سال ها.
شپش ها رفتند بعد از بیست و دو روز.
پروژه روشنا هم با کمی افت و خیز در کل خوب پیش می رود ولی هنوز نمی توانم جایی بروم و جایی بگذارمش.
شپش کجا بود؟ مونا یاد خودم افتادم پارسال همین هفته اول شهریور. سر دختر خارش افتاد و من فکرشم نمیکردم شپش!!! بعد موهای تا زیر کمرش رسوندم تا روی شونه… خوب که شد من گرفتم . دست تنها … یعنی تصور اون همه بشور و بساب و جوشوندن لباس و شونه و ریختن کلیپس و کش و هر روز جارو کشی روانیم میکنه ! اوف
شپش همین جا بودمن هنوز خسته اون همه بشور بسابم
زینا همکاری کرد و موهاش رو کوتاه نکردم خودم هم رنگ گذاشتم و نگرفتم هنوز!