ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
صبح ساعت زنگ زد مطمئن بودم جمعه است،چند دقیقه ای طول کشید تا فهیمدم دوشنبه است و زینا باید برود مدرسه!
دلم برای روزهایی که ساعت۶ صبح بدون زنگ بیدار می شدم تنگ شده،زینا را راهی کردم و خودم با هزار خمیازه نشستم پای درس.
امروز در پیک ساعت صبحم،وقتی که دارم هم ناهار می پزم و هم جمع و جور می کنم و هم حاضر می شوم و روشنا را آماده می کنم،باید بروم مدرسه زینا و کارنامه بگیرم،
شب تولد همسر رئیس بزرگ دعوتیم رستوران و شام نباید بپزم این خودش یک امتیاز مثبت!
من هم امروز خواب موندم