ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
خانه را با تمام ظرف های نشسته،لباس های چرک،اسباب بازی های پخش شده در همه جا،پشت سرم گذاشتم و دیروز صبح با یک ساک کوچک و کیف مدرسه زینا آمدیم خانه باغ.
جاده قشنگ بود و به طرز غمناکی بدون برف،یک لایه برف روی خاک های کوهستان،بچه های برف ندیده ی من ،طفلکی ها با همان خاک و برف چند دقیقه ای بازی کردند،
آلان
کنار بخاری نشستم پای درس هایم،بچه ها در حیاط بازی می کنند و من در ذهنم برنامه می چینم فردا چطور این همه کار را انجام بدهم!
میگم این بلاگرها هم زندگی میکنن، با تبلیغ چهارتا شوینده و دو تا پنیر پیتزا، هم تو خونه هستن هم پول درارن،،. هم ماشین خریدن هم خونه، هم سفر…
خب من روحیه این دست کارهای بیهوده رو ندارم ولی گویا بیهودگی این زمانه جوابه
من حاضر نیستم حتی یکبار مثل بلاگرها مورد قضاوت بی رحمانه مردم قرار بگیرم!