نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

برای موناهایی که جایشان نیستم

صفحه این‌.ستا.گرام را باز می کنم،چشمم به مونایی می افتد که کلاه سبز سرش کرده،مداد چشم سبز کشیده و از ته دل می خندد.

دلم برای تمام موناهایی که می توانستم جایشان باشم و نیستم،تنگ شده!

موناهای راننده،موناهای شاغل،موناهای مهندس،معلم،هنرمند،بلاگر،حتی مونایی که از رابطه بیرون آمده،سیگار می کشد،داد می زند،حس پوچی دارد

موناهایی که شبیه آلان من نیستند،پوشش، عقیده و جهان بینی شان متفاوت است،

 مثل من وسط یک خانه بهم ریخته،با بچه ای روی پا و کتابی در دست،نیستند،

کاش زندگی فرصت این تغییر نقش ها را به ما می داد.

پ.ن:البته هرگز نمی خواستم یک مونای درگیر جنگ و تبعیض باشم.

نظرات 2 + ارسال نظر
نسترن جمعه 11 اسفند 1402 ساعت 22:41 http://second-house.blogfa.com/

برای روزهای نیامده و آن ورژن از مونا ها بجنگ

کاش میشد نجنگید...کاش دنیا جای بهتری بود

Lily پنج‌شنبه 10 اسفند 1402 ساعت 21:38

دروغه اگه بگم تو اینستاگرام همین حس رو پیدا نمی‌کنم.

از آفت های این فضاست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد