نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

این روزهای دوست نداشتنی

این روزها 

آنقدر در جبهه های درس و رژیم و رابطه ام با آقای میم و مشکلات مالی در جنگم

خسته ام

این پاره شدن رباط زانو هم اضافه شد و زندگی ام چیزی جز تکرار غمگین روزها نبود،رنگی نبود،شادی نداشت،غر داشت

این شد که کانالم را پاک کردم!

تولید محتوا در تلگرام احتیاج به روحیه شاد دارد،بتوانی چیزی بنویسی که در لحظه خواندنی باشد

اوایل خوب بود اما بعد که روزهایم تکراری و غم آور سر شد به نظرم خسته کننده بود نوشتن

حالا دوماه به آزمون احتمالا عمل زانو در پیش دارم،شاید هم نباشد باید بروم دکتر ارتوپد.


نظرات 4 + ارسال نظر
صبا شنبه 17 شهریور 1403 ساعت 14:57

مونا جان نگران پات نباش… ان‌شاءالله که چیزی نیست. همسر من ۱۳ ساله دارن با رباط پاره زندگی می‌کنن

در بازوان پنج‌شنبه 15 شهریور 1403 ساعت 04:09

سلام مونا جان
عزیزم امیدوارم که حالا خوب و بهتر باشی
مونا جون زانوی من هم یک بار دچار آسیب شدید شد و دوبار هم مچ پام:) البته پارگی رباط اگر باشه جدی‌تره ولی معمولا دکترها احتیاط میکنن و فورا تجویز عمل نمیکنن، مگر اینکه یه نفر ورزشکار حرفه‌ای باشه.
خلاصه که نگران نباش ایشالا که با استراحت و داروهای ضد التهاب بهتر میشه
برات بهترینا رو آرزو می‌کنم:*

ممنونم دوست عزیزم
چقدر خوشحال شدم برام کامنت گذاشتی

محبوب حبیب چهارشنبه 14 شهریور 1403 ساعت 17:34

برای مشکل زانوت ناراحت شدم.
در این فرصت که کمتر بشور‌ و بساب خواهی کرد (چه بی خیالی، چه کمک کسی) شاید بشود بهتر درس خواند.

فقط فکر آزاد میخواهد.

باید نگران نباشی.

متاسفانه کمترین تمرکز رو دارم....خیلی سخت می تونم به آینده مبهم پاهام فکر نکنم

فرزانه سه‌شنبه 13 شهریور 1403 ساعت 21:42

خوشحال شدم که برگشتی مونا جان ولی از اینکه همچنان غمگینی ناراحت شدم
الهی شادی و سلامتی به زندگیت سرازیر بشه

ممنونم فرزانه جان....این یک دوره از زندگی که باید پشت سر بگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد