نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

چادر

دیروز با کلی مقدمه چینی خواسته ای را مطرح کردم که وقتی جواب رد شنیدم،حس کردم همسن روشنا هستم،

نه یک زن ۳۵ ساله،درس خوانده،مادر دوتا بچه.

موضوع چی بود؟

چادر

اینکه در خانواده هر دو به جز مادرها فقط من چادر دارم(دامنه ی این خانواده از خواهرهای هردو تا دختر عموها و دختر خاله ها می رسد.)

اینکه این روزها وقتی جایی می رویم آقای میم تیپ امروزی دارد و من به خاطر چادرم شبیه زن های سن بالا هستم(این برداشت شخصی من).

اینکه من و چادر از هم فاصله گرفتیم و من دختر نوجوان بیست سال پیش نیستم و تغییر کردم،

شرایط جامعه هم عوض شده هرچقدر هم حکو.مت با مردم بجنگد نوع پوشش خانم ها تغییر کرده،

همه و همه باعث شد من تصمیم بگیرم با حجاب باشم بدون چادر.

اما آقای میم قبول نکرد با اینکه تاکید کردم نوع لباس پوشیدن او هم عوض شده و مثل ۱۵ سال قبل نیست(کت شلوار و شلوار پارچه ای پوش بود آلان شلوار کتان و جین می پوشد).

او اصرار داشت تو نباید تغییر کنی( انگار من عروسکم سال ها یکجور می مانم بدون فکر و نظر).

خشم مثل خون در رگ هایم می جوشید و حس می کردم از درون آتش گرفتم.

چند هفته پیش با دوستم رفتیم پیاده روی و چادرهایمان را گذاشتیم روی یک نیمکت و بردند!

در نتیجه من به چادر نیاز داشتم گفتم من با پول خودم چادر نمی خرم و اعتقادی به این پوشش ندارم.

و سکوت کردیم.

آقای میم پول برایم ریخت تا چادر بخرم،با کمال بی میلی چادری خریدم و آمدیم خانه.

حس بدی دارم،اینکه باید پوششی داشته باشم که معتقدش نیستم یک طرف،تعیین تکلیف های زورگویانه طرف دیگر.

من می دانم  مردهایی که شکاک و بد دل نیستند(مثل آقای میم ) ولی روی چادر  حساس هستند، بیشتر از ۸۰ درصد به خاطر حرف مردم،اینکه نگویند زن فلانی هم چادرش را برداشت،اینکه می گویند چادر برداری کم کم بی حجاب می شوی و از این حرف های بی اساس.

وای چقدر خشمگینم....

این ناعدالتی ها،این رئیس بازی های مردانه،اینکه دامنه ی اختیار مردها حتی به جزئی ترین موارد زندگی زن ها مربوط می شود باعث می شود حالم از زن بودنم بهم بخورد.


شاخص ۱۷۰

بیشتر از دوهفته است در آلودگی متناوب زندگی می کنیم.

راست گویی آقایان من را به خنده و تعجب وادار می کند،که پیش بینی هواشناسی برای رفتن آلودگی را بیان می کنند حتی به صورت نمایشی مثل قبلی ها کنفرانس و کارگروه مبارزه با آلودگی برقرار نمی کنند!!!(اگر هم برگزار کردند من در خبرها ندیدم!)

می گویند ماسک بزنید تا شنبه باران نمی آید!

یعنی اگر ابر و ماه و مه و خورشید و فلک نباشند همه ی مردم از آلودگی خواهند مرد...

زینا کلاس آنلاین دارد با معلمی به شدت سخت گیر و کاربلد که کلاس مجازی با حضوری اش ذره ای تفاوت ندارد.

خدا این دو روز به مادرها کمک کند...

مادری کردن من

شب قبل خواب حسابی زینا را بغل کردم و گفتم اگر تو دنیا نمی آمدی من مادر نمی شدم(((:


شنبه ای که اول ماه

امروز شنبه طلایی!

شنبه اول هفته،اول ماه،اول فصل...

خلاصه برای شروع خیلی خوب!

زن درون کمد

غروب بعد از کلی پیگیری!بسته هایم رسید،در جا باز کردم،

رنگ موها ، اکسیدان و واریاسیون ها را مخلوط کردم و بعد از یک سال و چندماه موهایم را با ترکیب به دست آورده خودم رنگ کردم،

نتیجه عالی بود،موهای من دویست درصد پیگمنت قرمز دارند و هر رنگی با هر طیفی روی سر من قرمز می شود و آرایشگرها تا خودشان نتیجه قرمزی را نبینند باور نمی کنند/:

این شد خودم هرچه رنگ ضد قرمزی و واریاسیون سبز و دودی بود قاطی کردم و آلان یک موی قهوه ای تیره دارم با تن سرد و بدون رگه ای رنگ قرمز(((:

ابروها را هم رنگ کردم و زن حبس شده در کمد_ مادری و خانه داری و کلاس آنلاین!_را بیرون کشیدم و با یک رژلب خوشرنگ و لباس های قشنگ کلی حالم خوب شد.

و برای لحظه ای جرقه ای کوتاه از سرم گذشت که زن بودن چقدر خوب است...