نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

امسال جای ما برعکس شده!کسی که هر روز از خانه بیرون میرود و شب برمی گردد من هستم و اویی که خانه می ماند و گاهی بیرون می رود آقای میم!

نتیجه شده اینکه خانه تکانی دارد وارد هفته چهارم می شود!خانه هنوز جمع نشده،منی که هشت روزه با بچه یک ساله اسباب کشی می کردم حالا هنوز درگیر کابینت ها و کمدها هستم!

آقای میم بیزینس خودش را زده(به قول امریکایی ها!) و تقریبا هر روز خانه است،از بهم ریختگی خانه کلافه است،گاهی کمک می کند و بیشتر غر می زند!!!

من سه برابر کار می کنم،هم روتین خانه است،هم کار بیرون و هم خانه تکانی،درس را این هفته بیخیال شدم که فشار بیشتری بهم وارد نشود،

امیدم به فردا و پس فردا و هفته بعد که زیرخم کار!را بگیرم و جمعش کنم،

شاغل شدن من به نظر همه یک کار اضافه است،نه مجردم که بیکار باشم و بروم سرکار برای وقت گذرانی،نه جدا شدم که برای هزینه ها مجبور باشم نه از اول شاغل بودم که به سبک زندگی زن شاغل عادت کرده باشند،

از جای سختی شروع کردم،وسط زندگی،بعد از چهارده سال خانه دار بودن،مادر دو بچه کوچک بودن

وقتی از خودم می پرسم یعنی قرار هست تمام عمر برای نظافت خانه ای که دارم تلاش کنم بدون رشد و توسعه خودم از راهی که دوست دارم؟

می دانم این هفته که بیاید خانه جمع می شود اما نگاه اطرافیان به من به عنوان کسی که خودش خواست برود سرکار پس هیییچ تغییری در زندگی نباید رخ بدهد من را له می کند.

نظرات 8 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 27 اسفند 1402 ساعت 15:24 http://sarzamin-e-maryam.blogfa.com

شما یه مادر موفق و قوی هستی مونا جان....
مطمئنم به همه کارها و برنامه هات میرسی

ممنونم

لیلی شنبه 26 اسفند 1402 ساعت 13:57 http://mydayz.blogfa.com/

سلام مهربانو والا چیزی که نوشتی رو پوست و استخوان درک میکنم منم اول خانه دار بودم و بعد کارمند شدم و واقعا اطرافیان انتظار دارند اب از اب زندگی تکون نخوره و من گاهی فکر میکنم جز فرسوده کردن خودم کار کردنم فایده ی دیگری نداره اما ته ته ته اش میکنم من اینطوری بیشتر خودم رو دوست دارم !

دقیقا همینه لی لی بانو
دو کفه ترازو گاهی به یک اندازه سنگین اند
بین دوست داشتن خودم به عنوان زن شاغل که رشد می کند
و فشار زیاد کارها و فرسوده شدن
موفق باشی

حنا جمعه 25 اسفند 1402 ساعت 21:24 http://Khaneyeaftabi.blogsky.com

آینده ماله توئه

ف جمعه 25 اسفند 1402 ساعت 16:16

سلام. من هم بعد از ۲۵ سال شاغل شدم. با دو تا بچه. البته بچه هام دبیرستان و دانشگاه بودن ولی واقعا واقعا خیلیییی سخته. شاغل بودن هرگز باعث نمیشه وظایف خانه داری و بچه داری و ... دیگه به عهده تون نباشه. یه مدت (شاید دو سه سال) طول میکشه تا هم خودتون به روتین شاغل بودن عادت کنید و هم بقیه به اینکه شما دیگه یه زن خانه دار آسوده نیستید.
ولی به نظرم در نهایت می ارزه. مخصوصا که دخترهاتون به شما افتخار می کنند و شما رو الگوی خودشون قرار میدن.
شاد و موفق باشید.

ممنون از اینکه تجربه تون رو نوشتید....دقیقا وظایف قبلی هست با همان کیفیت

نسترن جمعه 25 اسفند 1402 ساعت 09:19 http://second-house.blogfa.com/

مونا جان
من با اینکه فرزندی ندارم ولی کارهای خانه تکانیم همیشه تا دقیقه نود طول می‌کشید نوروز سال ۱۴۰۰ یادمه با موهایی که آب ازشون می‌چکید سال رو تحویل گرفتم و تا لحظه آخر کار میکردم، همون شد تصمیم گرفتم کمکی بگیرم، به هرحال آدمی که نصف تایم مفید روز رو خانه نیست مشخصا نمیتونه مثل یک بانوی خانه دار کارهای خونه رو انجام بده، شما که دیگه دو تا هم بچه دارید.... اصلا بخودت سخت نگیر، نگاه بقیه هم تلاش کن اهمیتی بهش ندی،سبکش دستت میاد الان سخت میگذره ولی بعداً بخاطر همین روزها کلی از خودت متشکر خواهی بود

نسترن عزیزم من هم همیشه تا ۲۹ اسفند کار داشتم اما چون خودم تنها خونه بودم با بچه ها خیلی با امسال که آقای میم خونه است و هی توی دست و پاست!فرق داشت
من به امید آینده سرپام و دارم ادامه میدم

مامان چیچیلاس پنج‌شنبه 24 اسفند 1402 ساعت 12:17

یک گوش در و یک گوش دروازه

دقیقاااااا

صبا پنج‌شنبه 24 اسفند 1402 ساعت 04:40 https://gharetanhaei.blog.ir/

الان شاید چون سال اولی هست که رفتی سرکار نگاه اطرافیان واست مهم هست.

سال بعد اگر بخوایی خونه ای رو به این شدت بتکونی از خیلی قبل تر برنامه میچینی و از نیروی کمکی کمک میگیری یا به هر حال با برنامه تر وارد چنین پروسه ای میشی.

از دیگران توقع درک کردن نداشته باش ولی خودت خودتو دریاب و درآغوش بگیر.

صبای عزیزم صدالبته که من اصلا قصد چنین کاری آن هم در این تاریخ رو نداشتم اما اتفاق افتاد!
حتما مونا را در آغوش میگیرم

محبوب حبیب چهارشنبه 23 اسفند 1402 ساعت 12:45

سلام مونا جان
کمی صبر کن. اولش همراهی نمی کنند ولی بعد از مدتی با سبک جدید زندگی تان، که آقای میم خانه باشد کم کم بار روی دوشت سبک می شود. آقای میم کم کم یک چیزهایی رو متوجه میشه و یاد میگیره چطور کمک کنه.
من هم خانه تکانی ام هنوز مانده. با اینکه یک خانه خیلی خیلی کوچک است و این حرفها را ندارد. تا روز عید وقت هست چه بسا در تعطیلات عید

چقدر خوب نوشتید،البته که صبر و زمان دادن به اتفاق ها باعث میشه موضوع ها خودشون حل بشند،نه اینکه از بین بروند،انگار ما حل در اونها میشیم...امیدوارم تا ۲۹اسفند تموم بشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد