نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

هدیه ولنتاین

تابه حال عصب کشی نکردم،یک راست رفتم سراغ ایمپلنت!!!!!!

تقصیر بارداری و کرونا بود که دندان نازنینم از دست رفت و حالا باید سرجوانی!ایمپلنتش کنم!

بگذریم

دیروز تراسان و لرزان نشستم روی یونیت دندان پزشکی،دکتر گفت دندانت به عصب رسیده عصب کشی لازم!

دستیار آمپول بی حسی را آماده کرد گفتم:" همه امروز کادو می گیرند ولنتاین من آمدم اینجا!"

دستیار خندید و آمپول را داد دست دکتر: "این هم هدیه ولنتاین ما به تو!!!!!"

عصب کشی از آنچه فکر می کردم کمتر آزار دهنده بود.

پراکنده نوشت به بهانه برف

صبح ساعت ۷از خواب پریدم،هر روزی که زینا مدرسه دارد من خواب درستی ندارم،شب هم که روشنا به خاطر بینی کیپش بدخواب بود،خلاصه خیلی سرحال!بیدار شدم،حس کردم پشت پنجره نور سفید یکدستی دیده می شود،پرده را کنار زدم همه جا سفید بود!

شبیه بچگی هایم،

بلیز بافتنی و دستکش برای زینا آماده کردم که یادم افتاد شاید تعطیل باشند،

تعطیل بودند!اگر شاد مسخره اجازه می داد و کلاس غیرحضوری عَلَم نمی شد بیشتر این تعطیلی برفانه!می چسبید!

قهوه را گذاشتم روی گاز،لباس های آقای میم را اتو زدم و راهی شد،

رفتم پشت پنجره و عکس گرفتم و فرستادم برای خواهر فرنگ نشین

پشت صحنه عکس فاجعه بود!انبوه لباس و اسباب بازی ریخته بود گوشه کنار خانه

گاهی سیم هایم به جای خوبی وصل می شود،این صحنه های بهم ریختگی شبیه آبنبات شیرین می رود گوشه ی لپم!

اصل زندگی این بهم ریختگی ها نیست،دوره ای هست و می گذرد،

دلم می خواهد عکس بگیرم برای ده سال بعد که شاید گوگل فوتو یادآوری کند زندگی ام چقدر رنگی رنگی بوده!

همسایه

در برج ۹۶واحدی ما،

هرکس داستان متفاوتی دارد.

جوری که گاهی از تفاوت بین ساکنان برج،شگفت زده می شوم.

به خاطر زینا با چندتایی از همسایه ها دوست شدم.

وجه اشتراک ماهم داشتن دختربچه های دبستانی است،

دوستان من در تهران غریب اند،به واسطه کار همسرانشان به تهران مهاجرت کردند.

اکثرا بچه های کوچک دارند،زنان جوان صبوری که رنج غربت را به امید زندگی بهتر در این شهر گیج و گم،تحمل می کنند.

قصه امروز من از پنج شنبه صبح شروع شد که دوستم خانم نون باصدای لرزان زنگ زد که دختر بزرگش باید بیمارستان بستری بشود و سه تا بچه کوچکش را بیاورد خانه ی ما؟

روز قبل خانه ی شان بودم و کیک هل و چای به خورده  و خیاطی کرده بودیم

باورم نمی شد یکدفعه آنقدر تغییر؟

این شد که آلان چند روزی هست من مادر پنج فرزند کوچکم،یکی همسن زینا،یکی پنج ساله و یکی همسن روشنا.

روز اول خیلی سخت بود،کم آورده بودم در سرم صدای دکتر ه در موضوع رنج دادن خودم برای دیگران می چرخید اما صدای ناراحت دوستم و تنهایی او بلندتر بود.

از دوم پدر بچه ها تمام روز پیش شان می ماند و فقط سه چهارساعتی که به بیمارستان می رود بچه ها پیش ما هستند.

به توانایی مادرهایی فکر می کنم که بچه های کوچک زیادی دارند.



نیمه ی بهمن

اینجا آسمان کارت پستالی شده،

آسمان به نهایت آبی،کوه های سفید یک دست،درختان کاج برفی،آفتاب درخشان،ابرهای پنبه ای،بادی که می وزد و ....انگار بهار خیلی نزدیک شده!

ماشین های قالیشویی لول می برند و لول!تحویل می دهند!!!

مبل های کهنه می رود تا نو جایگزین شود،مغازه ها حراج آخر فصل گذاشتند تا برای عید جنس جدید بیاورند.

به همین سادگی اولین سال قرن جدید،آن سالی که فکر می کردیم باید متفاوت با قرن قبل بگذرد،

گذشت.

چهار،پنج سالی هست دست از هدف گذاری و ارزیابی سالانه کشیدم،سال ها را پیوسته می بینم ،تار و پود بهم فشرده پارچه ی عمرم،کم کم قرار است نقش بیافتد نه یکدفعه و سالانه.

امسال خانه تکانی به سبک و سیاق سال های قبل نخواهم داشت،

در عوض دوخت چند مدل کیف را یاد می گیرم،پارچه می خرم و زیپ می دوزم،

وسواسم رفته.

یاد چهارماهگی زینا می افتم چه اصراری داشتم با نوزاد بی قرار خانه تکانی کنم؟؟؟یا سال قبلش وقتی باردار بودم!

باید هدف های بزرگ داشت تا با آرامش پیش رفت،قدم به قدم.


حالم گرفته است

نه اینکه بد باشم،نه

قرص ها نمی گذارند افسردگی بیاید سراغم

و از همه چیز دلگیر بشوم

فقط خواب روشنا چپ اندر قیچی شده!

نمی دانم ظهر می خوابد؟صبح می خوابد؟شب می خوابد،نصف شب بیدار می شود؟

دلیل اصلی هم خانه نشینی ماست

حوصله سررفتن و انرژی که تخلیه نمی شود

از سر زینا تجربه دارم،به این سن که می رسد کم غذا هم می شود،کم خواب،بی حوصله

منتظر بهارم که ساعت ها برویم بیرون پارک،زیر آفتاب بدود،خسته بشود،گرسنه بشود و بخوابد

اما خب

رویای من

کار مورد علاقه ی من

نخ و سوزن هایم ،انگشتان بی قرارم برای دوختن،طرح ها و نقشه ها

جدیدا چرخ خیاطی عزیزم و پارچه ها

همه من را می خواهند

و من درگیر روشنام

همین شده که غمگینم