نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

شب نگار

باران می بارد...نشستم کنار پنجره که باز گذاشتم و باد خنک و بوی باران حالم را جا می آورد...بچه ها خوابیدند،آقای میم رفته سفر کاری با دوستش به شمال!

دلم جاده ی بارانی شمال را می خواهد...

مانده ام بین دو انتخاب کاملا مفید!و مضر!

اینکه بروم بخوابم و صبح ورزش کنم یا بیدار بمانم و فیلم ببینم و بستنی بخورم!!

پ.ن:از اول زندگی ام!یادم هست ساعت های نبود آدم های اطرافم انرژی ام ده برابر میشد و یک هیجان لطیفی زیر پوستم می نشست...درون گرایی بیش  تر از این؟؟؟

شب نگار

تجربه آن باکسینگ!

فوق العاده است،این هفته دوبار بسته داشتم،حس خوبیه...

روزنگار

تفریح این روزهای من؟؟

دیجی کالا گردی!

کشف کالاهای جذاب جدید

پر کردن سبد خرید و ویش لیست

برنامه ریزی برای گرفتن شون!!!

شب نگار

تمام دوهفته ای که در بیماری سر کردیم،روزهایی که سردرد مزمن داشتم و (هنوزم دارم)،بی حالی و خواب آلودگی،

کرونا داشتم!

من با کرونا سر می کردم!!!

آقای میم فقط تست داد که pcrمنفی بود اما آنتی بادی اش مثبت!

زینا و روشنا هم درگیر شده بودند....

شوک زدم...

شب نگار

در دنیای موازی،من نشستم پشت میز تحریرم و دارم برای ماه آخر سال برنامه می نویسم،باشگاه را با تمام پروتکل ها می روم،بدنی سفت و محکم و سایز ۳۸ دارم.‌‌‌‌..حقوقی که می گیرم آنقدر زیاد هست که برای خرید مانتو و شلوار دست و دلم نمی لرزد،تویوتا یاریس دارم و یک شغل مورد علاقه که چند روزی تجربه اش کردم...

شاید درگیر درس برای دکترا هستم،یک عالم کتاب خواندم،و شاید درگیر یک رابطه عاطفی برابر....

در دنیای موازی من از این خانواده نیستم،جای دیگری در جغرافیای بهتری زندگی می کنم....