ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
حال امروز من...وقتی در این عصر بلند بهاری نشستم پای درس زینا و آبرنگ بازی روشنا یکهو می روم پشت لب تابم در دفتر،مشغول راه رفتن در اتاق های دفتر می شوم بعد با سرعت پرت می شوم وسط خانه!
بیکارم،درس هم نمی توانم بخوانم با وجود بچه ها که مرتب صدایم می کنند،وقتم کش آمده....
دلم می خواهد دوستی را بغل کنم و بگویم من خیلی غمگینم...
از آقای میم بپرس الان خوشحاله؟
نمیشه باهاش حرف زد