ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
خواهرفرنگ نشین آمده بعد یک سال و اندی...
چشم هایم را می بندم و به این فکر می کنم،اگر کرونا نبود،زینا را می فرستادم مدرسه،روشنا را می سپردم به مادرم و با خواهرفرنگی!سوار مترو می شدیم و می رفتیم چهارراه ولیعصر همان کافی شاپ همیشگی مان....قهوه می خوردیم حرف می زدیم،شاید حتی بارش برف در ویوی تاترشهر را نگاه می کردیم و می گفتیم چقدر زیباست...
اما حالا در خانه با قرص های استار.باکس برایمان قهوه درست می کند،روشنا را بغل می کند،زینا ورجه ورجه!می کند،مادر و خواهر کوچیک درگیر کلاس آنلاین هستند...می شود در این شرایط حرف زد؟؟؟
مگه زینا۶سالش نیست؟ باید می رفت پیش۲یا مدرسه؟
پیش ۲،که چون مجازی بود نفرستادمش