ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
یکی دو ماه قبل با خودم قرار گذاشتم در بارش اولین برف خانه تکانی کنم و خب تقریبا یقین داشتم امسال هم مثل سال قبل برفی نخواهم دید ولی!! دو روز پیش برف شروع شد و من هم به قولم عمل کردم درجا!مبل ها را کشیدم وسط و انبوه اسباب بازی و آشغال!خوراکی های خشک شده را جارو کردم،طی کشیدم،فرش را چرخاندم،جای کنسول را عوض کردم،گردگیری کردم،رومیزی عوض کردم،کمد اسباب بازی بچه ها را مرتب کردم،روتختی ها را شستم و عوض کردم و دیروز هم آشپزخانه را تکاندم و این چنین به قول "آرامش"عزیزم مجبور شدم به خانه تکانی!
خوب بود و باری از دوشم برداشته شد.
آیا حق ی خانه تکانی همین چند خط بود… آیا نباید بیشتر بنویسی..هعییی
از اینکه ملال آوربشه ترسیدم
یه چیز دیگه...
خیلی خوشم اومد از این قرارت با طبیعت... اولین برف...
قول و قرارمون که بگیم از شنبه!، هفتهی بعد، ماه بعد، امروز نه و فردا، همه یه جوری برای در رفتن ازش هزارتا بهونه داریم ولی این قراری که تو گذاشتی هیچ در رفتنی نداره و با انرژی شروعش میکنی.
چه نگاه قشنگی
گاهی چقدر این توفیقات اجباری! که سرِ بزنگاه میرسن نجاتبخشن... از خستگی و خمودگی و کسلی نجاتمون میدن...
بوی تمیزی وبلاگتو هم پر کرده
نوش جونت
آرامش عزیزم چقدر تو خوبینگاهت خیلی قشنگ،ممنونم که میای و می نویسی،راستش خودم اینجوری نگاه نکرده بودم به قرارم!!!
به به اولین چای بعد این تمیزی عجیب میچسبه
صادقانه بگم تو شب برفی این چای با وجود خستگی خیلی چسبید