نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

کوکی شکلاتی ساده

دیشب فهمیدم به خاطر گردش حساب پایینی که دارم نمی توانم وام بگیرم،حس بدی که داشتم بدتر شد،

روشنا هم دوباره تب کرد و این شد که امروز تا ساعت ۴عصر غم من را دربرگرفته بود.

بعد از ظهر که روشنا تب نکرد و سرحال بود،خودم هم از خواب عصرگاهی خوبی بیدار شدم،برای اولین بار با بچه ها کوکی شکلاتی ساده درست کردیم،ذوق بچه ها که با پیش بند و ترافل های رنگی پشت اپن ایستاده بودند و کوکی های گرد شکلاتی را تزیین می کردند شبیه چسب زخمی بود روی قلبم،

قلبی که از دیروز تیر می کشد و به جای خون،غم پمپاژ می کند.

نظرات 3 + ارسال نظر
شیشه چهارشنبه 17 خرداد 1402 ساعت 21:36 http://www.sangoshishee.blogsky.com

کام دلتون همیشه شیرین
منم برم با پسرم کوکی درست کنم فکر کنم خوشش میاد

نوش جانتون
امیدوارم خوشش بیاد:

نسترن جمعه 12 خرداد 1402 ساعت 23:58

چه قشنگ غم رو به کلمه تبدیل کردی و چه قشنگ تر که میتونی غمت رو ببینی و حس کنی و خودت رو ازش بکشی بیرون
وجود دخترا نعمت بزرگیه که نمیذاره غم بمونهخدا حفظشون کنه
مطمئن هستم از یه جایی برات میرسه و گوشی دلخواهت میخری

من دست طولانی! در نوشتن از احساسات منفی دارم!!!
دخترا دشمن تمرکز کردن هستند این ویژگی شون هم خوب هم بد

بانوی کویر جمعه 12 خرداد 1402 ساعت 17:58 https://banooyekavir.blogsky.com/

قلبت مملو از شادی های غیرمنتظره مونا جان
کام دلت همیشه شیرین مثل همین کوکی ها

به همچنین شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد