ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دیروز نزدیک ظهر موقع شستن ظرف ها حساب و کتاب کردم و دیدم بعد از ظهر کاری ندارم،به رئیس جدید که آشنا هستند پیام دادم و ساعت ۳و نیم روشنا را گذاشتم خانه مادربزرگش و زینا را فرستادم کلاس و رفتم دفتر.
اولین روز کاری فوق العاده بود،هرچند موقع پانچ کردن دست هایم می لرزید! و سرعتم خیلی پایین بود اما یک ساعت بعد در دفتر می چرخیدم و یکجورایی کار را یاد گرفتم،خیلی خوشحال بودم واقعا فکر نمی کردم به این زودی مشغول کار بشوم.
رسیدم خانه آقای میم از برق چشم هایم فهمید چقدر خوشحالم.
اگر موضوع نگهداری بچه ها نبود هر روز عصر دفتر بودم ولی فعلا هفته ای دو،سه روز می روم تا چه پیش آید.
ان شالله خیر هست
خوشحالم برات مونا جان ^_^
الهی که شروع روزهای جدید و درخشان زندگیت باشه (:
ممنونم ریحان جان
الان داری قدمهایی لرزان برمیداری، شروع سخته ولی وقتی رفتی توی دلش دیگه همه چی روی روال میفته :)
همین دو سه روز در هفته هم خیلی عالیه و برای تجدید قوا مخصوصا برای کسی با روحیات تو جوابه
ممنونم آرامش عزیزم
خیلی هم عااالی
موفق باشی
دفتر چی میری مونا؟ وکالت؟ اسناد رسمی؟
نمیدونستم حقوق خوندی.
بزن قدش همرشتهای✋
دفتر وکالت
موفق باشی هم رشته ای
همیشه روز اول کار سخته موفق باشید