نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

جان کندن در مسیر تغییر

به نسل بعد،بچه های روشنا و زینا و دوستان شان بگویید

مونا در روزهای آغاز سی و دو سالگی برای کاهش وزن،داشتن بدن زیبا و استقلال مالی،

جان می کند!

از هفت صبح تا نیمه شب....

پ.ن:حرکت مورچه ای،شکست خوردن و رفتن برگشتن های بسیار و در نهایت استمرار،استمرار،استمرار

پ.ن:نگرانم از طوفان هایی که این خرده خرده آجر و چوب روی هم چیدنم را خراب کنند....

نظرات 2 + ارسال نظر
سپیده جمعه 2 اردیبهشت 1401 ساعت 22:33 http://Sepidehalipour.ir

مونا جان خدا قوت

ممنونم عزیزم فعلا خیلی موفق نبودم

آرامش یکشنبه 28 فروردین 1401 ساعت 16:38

مونا جان
چرا جون کندن؟! نباید کاری کنی که ازش خسته بشی چون این خستگی سد راهت میشه، آهسته و پیوسته و با آرامش مسیری رو که دوست داری طی کن، خودت رو مجبور به موندن در مسیری که بیش از توانت هست نکن عزیزم

آرامش عزیزم
سختی راه در مسیر هر موفقیتی هست،برای مادرها سختی ها به مراتب بیشتر
اینکه بتونی هم به خانواده برسی و هم خودت،وقت هم کم نیاری،با بی نظمی ها بسازی،کم خوابی نداشته باشی چون بیمار میشی
همه ی این ها رو باهم ساختن سخت
میشه جون کندن!
و البته ورزش کردن برای من سخت و مجبورم به انجام دادنش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد