نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

مرداد

مرداد شد،

از دیروز دلهره درس ها و آزمون را دارم،هنوز نتوانستم روزی چهار ساعت درس بخوانم،

مرداد شد و من هنوز یک کیلو هم وزن کم نکردم! بدنم بعد از ماه ها ورزش نکردن چنان خموده شده که حس پیرزنی فرتوت دارم،باشگاه هنوز شروع نشده و من منتظرم.

مرداد شد،

رابطه ی ما اسیر عشق و غم شده،نمی دانم تار و پودهایی که با عشق بافته می شود و همزمان پاره می شود آخر سر به کجا می رسد!

مرداد شد،

عصرهای بلند و کشدار بیشتر در خانه می گذرد،بی آنکه کار خاصی جز تمیزکاری و آشپزی انجام بدم

مرداد شد

من عجیب دچار رخوتم‌...

احتمالا من هم بروم

این روزها میل به نوشتن در کانال تلگرامی دارم،کوتاه و مختصر در همان لحظه که چیزی به ذهنم می رسد،سریع می شود نوشت،

فضای وبلاگ برای من شده پر از میل به سانسور!

احتمالا همین یکی دو روز آینده کوچ کنم و بروم.