ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دیروز حالم خوب نبود،روشنا هم تب داشت و هر دو بیحال کنار هم دراز کشیده بودیم،از آنجایی که من نمی توانم بیکار باشم و تازگی ها فهمیدم مکانسیم من برای فرار از درد،خیالبافی،
شروع کردم به خیالبافی...اینکه سه تا آرزوی من برآورده شده،اول ۲۰ کیلو وزن کم کردم،دوم گواهینامه گرفتم و یکجوری راننده ام که انگار از ۱۸ سالگی هر روز پشت فرمان بودم،در همسایگی خودمان یک خانه خریدم و اجاره دادم و با پولش ماشین خریدم و اجاره خانه می گیرم هم پول دارم و هم استقلال مالی..نگم چقدر خوشحال بودم داشتم وسایل جمع می کردم با پول خودم یک سفر تنها بروم پیش خواهر فرنگ نشین...اما یکدفعه به خودم آمدم دیدم این دقیقا شرایط دخترخاله ی من!
دختر خاله ام همه ی این ها را دارد حتی سفر اروپا هم رفته اما دوتا درد بزرگ دارد که درمان ندارند،اول اینکه خاله ام را سال هاست از دست دادیم و دوم دخترش که حالت های اوتیسم دارد،
واقعیت مثل سیلی به صورتم خورد...زندگی خیلی خیلی سخت...
خدا به تو و روشنا سلامتی دهد انش الله.مراقب خودتان دو تا باش.البته که زینا و همسر نیز نیازمند مراقبت شما هستند بر خیز از جا کن بساط ظلم دشمن(اون بیماری مزاحم را)
ممنونم
و اگر ادمی دنیا را داشته باشه و بچه ش مشکل داشته باشه حاضره دنیا را بده و بچه ش سالم باشه .
و اینجاست که ادم شکر میکنه خدا را بخاطر سلامتی بچه ش .
مثل خود من که یک بار توی مترو بودم و داشتم فکر میکردم من چقدر بدبختم که نتونستم برم یه جایی استخدام بشم که اینقدر اذیتم نکنند و همون موقع خانمی را دیدم که یه کودک معلول داشت و همونجا بغض کردم و گفتم خدایا غلط کردم. ناشکری کردم
به نظرم بحث ناشکری نیست...آدم ها برای بهبود شرایط یکسری خواسته ها دارند،اما گاهی شرایطی تحمیلی پیش،میاد فقط باید پذیرفت