نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

چای،بامیه و دیگر هیچ

دلم چای و بامیه بعد از افطار را خواست،وقتی سفره افطار جمع می شود،شب از نیمه می گذرد،نه بچه ای مدرسه دارد،نه نوزادی بدخوابی،

بیکاری هست و چای و زولبیا و بامیه و فیلم تا خود سحر.‌..

نظرات 2 + ارسال نظر
سپیده جمعه 2 اردیبهشت 1401 ساعت 22:32 http://Sepidehalipour.ir

منم میخوام.
چای و‌زولبیا و‌بامیه و فیلم تا خود سحر،اما نه تو خلوت .
کنار خاله و دایی ،عمو و عمه و بچه هاشون

خب دیگه هیچی از فیلم نمی فهمی که!همه اش حرف و بگو و بخند!

نسترن دوشنبه 29 فروردین 1401 ساعت 17:32 http://second-house.blogfa.com/

من بچه و نوزاد ندارم ولی از اول ماه رمضون هرگز چنین شبی نداشتم‌
باید بهش مجردی رو اضافه کنی چون زمان دانشجویی و‌مجردی ازین شبها فراوووون داشتم و چقدر گاهی دلم تنگ میشه

آخ آخ خوب گفتی پس کلا نهاد خانواده مزاحم این خلوت شب نشینی است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد