ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مادرم و آقای میم رابطه خوبی با هم دارند
و هر دو مثل دوسر منگنه برای له کردن من از یک فشار استفاده می کنند
رها کردن
نقطه ضعف من رها شدن و زیرپا خالی شدن هست،
آسیب سنگین کودکی ام به خاطر تولد با فاصله کم من و خواهرفرنگ نشین ،قهرهای مکرر مادرم و حالا قهرهای طولانی آقای میم و بی توجهی هایش ایجاد و عمیق شده.
تا حالا خیلی سعی کردم هر دو را آگاه کنم با منِ ناتوان که سعی دارم همیشه بچه خوب و همسر خوبی برایشان باشم از این اهرم فشار استفاده نکنند،
از همه کمک گرفتم،آبان ماه با رفتنم تیر خلاص را زدم یکجور خودزنی بود.
اما آقای میم نفهمید،پرقدرت و پرتوقع تر از قبل برگشت سرجای اول،
مادرم هم بماند.
تصمیم گرفتم از درون آرام باشم و انرژی روانی برای این دو نفر(که باید عزیزترین آدم های زندگی ام و آغوش امن باشند،اما دقیقا دست روی حنجره ام گذاشتند)،خرج نکنم.
فعلا چاره ای نیست،
باید صبوری کنم.