نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

اسفند دانه دانه

دانه دانه روزهای سال پشت هم گذشتند،

اسفند رسید

با اینکه خبر سرمای هفته بعد به گوشم رسیده،

امروز هوا بهاری بود.

با روشنا رفتیم پارک و بعد ماه ها خانه نشینی از سرما و آلودگی،کمی راه رفتیم و شعر خواندیم

به هدف های امسالم نرسیدم،

تازه پس رفت هم کردم

مشکل رباط زانو هم پیدا کردم که هنوز همراهم

اما خوبم

گلدوزی می کنم

هر روز ۵ صبح بیدارم و درس می خوانم

هر روز کالری غذاها رو می شمارم و آخرشب بیخیال  رژیم می شوم و ...

امید دارم

به اینکه سال بعد خیلی بهتر از امسال خواهم بود.




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد