نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

جشنواره انار و هوای غم انگیز جمعه

آقای میم بعد از درد پا و کمری که دیروز از سرگذراند،من اصلا توقع نداشتم تا شب از تخت پایین بیاید،

اما صبح آمد سر سفره صبحانه کنار ما،بعد از صبحانه گفت بریم جشنواره انار فلان فرهنگسرا.

شال و کلاه کرده و رفتیم.

هوا خیلی آلوده بود،خاکستری کامل،پاییز قشنگی بود اگر مثلا باران می بارید یا هوا تمییز بود،

کمی چرخیدیم،دلم می خواست چندتا عکس خوب پاییزی بگیرم اما همه چیز یک لایه دود  داشت ،

ما هم که به خاطر کرونا ،روشنا و مدرسه ی زینا تقریبا خانه نشین هستیم سردرد و گلو درد گرفتم،

فهمیدم چقدر پاک و طاهر!شدم این مدت!

هوا از صبح حال غروب جمعه ی لعنتی داشت،غروب جمعه ی سرد و دودی...

دلم شمال می خواهد،باران و منظره های قشنگ پشت پنجره....


نظرات 3 + ارسال نظر
رهآ شنبه 29 آبان 1400 ساعت 20:36 http://Ra-ha.blog.ir

واااای که از این هوا و از این دود و و از این شهر خاکستری ... :(


آخ قلبم از این عکس ...

با خودم تکرار می کنم تهران آذر،دی و بهمن زشتی دارد باید چشم هایم را ببندم به امید دیدن بهار زیبا

یاسی‌ترین شنبه 29 آبان 1400 ساعت 01:40 http://yasitarin.blog.ir

چه عکس قشنگی
چقدر بده هوا آلوده‌س اینقدر

دود همه جا

امیر حسام جمعه 28 آبان 1400 ساعت 17:53 https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛
کاش زودتر این آلودگی تموم بشه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد