نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

خواهرها و انتخاب ها

آمدیم خانه باغ،خواهرفرنگ نشین مصاحبه دارد و تند تند رو به دوربین مک بوکش فرانسوی حرف می زند،من هم با روشنا بازی می کنم و نگاهش می کنم،

از یک نقطه شروع کردیم،زیر سقف یک خانه و کنار یک پدر و مادر،

اما انتخاب های متفاوت آلان ما را در دو سر یک طیف قرار داده،

من یک مادر خانه دارم با ازدواج کاملا سنتی،ادامه تحصیل ندادم و هرگز استقلال مالی و شغلی نداشتم،

او یک دختر مجرد است که خارج از ایران دکترا می خواند،شغل و درس و استقلال مالی دارد و هرگز ازدواج نمی کند و مادر بودن انتخابش نیست،

می گفت شاید در پنجاه سالگی به خاطر نداشتن خانواده و بچه پشیمان باشد اما این پشیمانی نتیجه ی انتخاب امروزش.

به این فکر می کنم انتخاب برای  آدم ها مثل سوزن ریل قطار است،با تغییر ریل مسیر دو قطار در ایستگاه یکسان به مقصدهایی با فاصله هزار کیلومتر می رسد....


نظرات 7 + ارسال نظر
نشاط سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1401 ساعت 01:19 http://neshat1.blogfa.com

میدونی شاید من هنوز نوجوون باشم و درک درستی نداشته باشم از این قضایا ولی اگر بخوام بهایی برای زندگی شما و خواهرتون در نظر بگیرم قطعا بها و ارزش زندگی شما خیلی بیشتره
هرچند از نظر من استقلال مالی ،فکری و حتی روحی هیچ تداخلی به زندگی مشترک نداره اگه خود ادم بخواد .
ولی خب الان که شما انتخابتون رو کردین باید بهتون بگم عالیه .
زندگیتون خیلییی ارزشمنده. میگید نه؟ به دختراتون نگاه کنید .فکر نمیکنم جواهر سنگین تر و با ارزش تر ازشون پیدا کنید .

الهی که دلتون شاد و انتخاباتون بدون پشیمونی باشه

سلام سنی که شما داری سن درک فضایی از دنیاست....
یادش بخیر چقدر آرمان گرا و خودمختار بودم در ۱۸سالگی
موفق باشید در کنکور بی فایده ی پر استرس سرنوشت ساز

زهرا سه‌شنبه 17 اسفند 1400 ساعت 01:20

منم متاسفانه زیاد حق انتخاب نداشتم
دردناک ترینش انتخاب همسر
بعد یکماه آشنایی گفتم ما بدرد هم نمیخوریم
ولی همه گفتن تو حساسی و سنت رفته بالا
تو ۲۸ سالگی ازدواج کردم
ده سال بدبختی و فحش و کتک خوردم
و حالا در ۳۸ سالگی با یک بچه برگشتم خونه پدری
و زیر بار منت و حرفهاشون دارم له میشم که میگن تقصیر خودت بود

دوست عزیزم،متاسفم که آنقدر درد کشیدی
و خوشحالم که شجاعت داشتی و بیرون اومدی می دونم به زودی مستقل میشی و پنج سال دیگه یک مادر شاد و مستقلی کنار فرزندت

محدثه شنبه 14 اسفند 1400 ساعت 23:30

شاید بعدها، آدم ها نتیجه انتخاب های امروزشون رو ببینن… خواهرای منم ترجیح دادن ازدواج نکنن… یکی وکیله و داره لذت میبره و یکی هم داره ادامه تحصیل میده… دیگران نباید تو انتخاب های ما دخیل باشن… من فهمیدم بایددر لحظه شاد باشم.

انتخاب ها موجب شادی یا غم در لحظه هم می شوند!همین که انتخاب می کنی در لحظه شاد باشی هم یک انتخاب!!!!!!!!

خانوم ِمیم شنبه 14 اسفند 1400 ساعت 13:53 http://Www.mydailylife1400.blogfa.com

اینکه تصمیم بگیری مستقل باشی خیلی خوبه ولی نمیدونم ایا ازدواج نکردن میتونه خوب باشه یا نه که اونم بستگی داره به اینکه ملاک های ادم برای اینده چی میتونه باشه
همیشه برام جالبه افراد یه خونواده شخصیت های متفاوت دارن درحالیکه نوع تربیت و اعضای خانواده یکی بوده

می دونی ازدواج یعنی از دست دادن استقلال،می تونه ده درصد باشه یا صد در صد!
خواهر من تصمیم داره اقامت دائم بگیره و به زنان مهاجر کمک کنه البته این برنامه برای ۵۰سالگی به بعدش
آلان خودش یک مهاجر با کلی مشکلات و چالش ها

رویا جمعه 13 اسفند 1400 ساعت 20:33

امیدوارم خواهرت هیچ وقت پشیمون نشه ،اگر دلایل منطقی داشته باشه شاید تو اون سن هم پشیمون نشه ‌.

امیدوارم

سپیده جمعه 13 اسفند 1400 ساعت 16:23 http://Sepidehalipour.ir

و هرکسی خوشبختیش در یک چیز معنا پیدا میکنه،چیزی که شاید برای دیگری قابل درک نباشه ،البته به شرطی که علاقه و انتخاب خودش در آن خوشبختی سهیم باشه

دقیقا همین
و شوربختی اینکه علاقه واراده ای که توی انتخاب دخیل بوده ممکن بعد سال ها از بین برند
و آدم بمونه و اثرات اون انتخاب
این رو در خودم و بیشتر آدم های اطرافم دیدم
از انتخاب رشته دبیرستان و دانشگاه،تا انتخاب شغل و حتی همسر

رهگذر جمعه 13 اسفند 1400 ساعت 14:23

در واقع گاهی آدم با هر انتخابی یه سری چیزا رو از دست میده و میشه همیشه به همه چیز با هم رسید.

دقیقاااا
این موضوع خیلی دردناک گاهی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد