نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

منِ خسته

خسته ام،خوابم میاد،روشنا دیشب آخر همه خوابید،حدود ساعت یک شب و صبح اول همه بیدار شد هفت صبح!!!!

حدقه ی چشم هایم درد می کند،نشستیم سرکلاس آنلاین زینا،یک کوه لباس کثیف از خانه باغ آوردیم،ناهار هم ندارم،بچه ها را باید ببرم حمام،

دلم فراغت عید را می خواهد،آن وقت ها که فیلم می دیدم،با صدای پرنده ها بیدار می شدم،چشمم به زیبایی شکوفه ها روشن می شد،لباس نو می پوشیدم،خانه به طرز غریبی مرتب می ماند،مهمانی می رفتیم،گاهی مهمان داشتیم،آقای میم شاد بود و من هم.

امسال عید می خواهم خا.تون و جی.ران ببینم،شب ها که بچه ها خوابیدند،تنها،

نمی دانم کی می رسد روزهایی که سر من از بی خوابی سوزن سوزن نمی شود و اول صبح خلقم به کلاس های دوست نداشتنی آنلاین تلخ نمی شود....

نظرات 3 + ارسال نظر
سپیده دوشنبه 16 اسفند 1400 ساعت 17:23 http://Sepidehalipour.ir

آخ آخ منم
دیشب دو ساعتی با یار رفتیم بیرون‌.داشتم بهش میگفتم ببین الان من و تو تنهاییم با کلی کیسه خرید میریم رستوران غذا سفارش میدیم بعد دوتایی میریم خونه و یه دل سیر باهمیم

نه کیسه خرید بود،نه غذای آماده نه تنهایی با یار نه والا تنهایی با خودت نه والا خوااااب

آخ آخ امان از روزگاری که تبدیل به خاطره شده
یکی از فانتزی های من اینکه آقای میم زنگ بزنه بگه فلان ساعت میام دنبالت من هم کلی به خودم برسم بریم دوتایی بیرون دیت بزنیم!!!!!!!!

رویا شنبه 14 اسفند 1400 ساعت 20:38

منم دلم کلاس رفتن و سر کار دلخواه رفتن نصف روز می خواد و چند تا دوست صمیمی و همکار و بگو بخند
امیدوارم با بزرگتر شدن بچه ها بتونیم یه قدم‌هایی برداریم .

امیدوارم خیلی زیاد

خانوم ِمیم شنبه 14 اسفند 1400 ساعت 13:55 http://Www.mydailylife1400.blogfa.com

میدونی فقط تو نیستی که اینطوری
این روزها همه ی ماها چه با بچه چه بدون بچه چه متاهل چه مجرد مشکلات و فکرای ازاردهنده ی خودمون رو داریم

مشکلات و فکرهای آزار دهنده همیشه هستند
باید حلشون کرد
پذیرفت
یا نادیده گرفت
اما گاهی این از توان من خارج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد