نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

آخرهای بهار

شاید تعداد کمی مثل من باشند که خرداد گرم را جز بهار ندانند،

خرداد برای من ماه اول تابستان،

بهار برای من دوماه بیشتر ندارد،امسال که فقط چهار،پنج هفته بود(گریه).

این روزهای آخر بهار درگیر حس های گوناگونم،بالاخره مادر و پدرم جابه جا شدند و من آنقدر این چندماه درگیر کارهای فروش ،اسباب کشی و بازسازی خانه بودم که آلان حسابی خسته ام و ازشون فاصله گرفتم ،همان هفته ای یک روز چند ساعت می بینمشان.

نسبت به خودم یک دریچه باز کردم که اگر ناراحت شدم،اگر مرزهایم زیر پا رفت تحمل نکنم،بیان کنم،هر حرف زدنی و ابراز ناراحتی کردنی غر زدن نیست.

این مهارت برای من جدید و تا حدی غریب.

پس انداز کردن و هیچی نخریدن هم برای من خیلی سخت!

با اینکه اوضاع مالی خوب نیست تصمیم گرفتم از اعتبارم هم خرید نکنم و حساب قسطی درست نکنم.

کنار این ها فشار رژیم و درس و آزمون هم هست.

با خودم‌فکر می کنم اواخر سال که همه این بارها را با موفقیت به زمین بگذارم چقدر خوشحال خواهم بود.

آدرس کانالم

https://t.me/mimnoonpicwrite