آلان در حالتی هستم که باید مرتب صدای بوق بگذارند روی حرف های من!
آنقدر که عصبانی هستم.
از دیروز که ساعت کاری!مدرسه زینا ۶ صبح شد و طبیعتا زینا باید ساعت ۵ و نیم بیدار بشود،زمان درس خواندن من هم دوتکه شده و عملا به جایی نمی رسم.
فقط امیدوارم این چند روز باقی مانده به خوبی بگذرد و سوت پایان سال تحصیلی را بزنیم.
به این فکر می کنم چرا در کشوری که از در و دیوار تبلیغ فرزندآوری می شود،
بچه های زیر ۱۲ سال باید سختی قطعی برق را تحمل کنند در حالیکه جنگ نظامی در کار نیست،
به خاطر بحران انرژی همزمان با نانوایی ها! بروند مدرسه در حالیکه بدن کوچک و ظریف شان توانایی هماهنگی یکدفعه ای با دوساعت زودتر بیدار شدن را ندارد،
آن هم در روزهای امتحان که خودش استرس زا هست.
این روزها از اینکه یازده سال و پنج سال قبل تصمیم گرفتم در این کشور با این سطح مدیریتی انسان هایی به این دنیا بیاورم،
عمیقا غمگینم....
پ.ن:تا جایی که من خبر دارم مدارس غیرانتفاعی که همیشه تافته جدا بافته بودند ساعت کاری شان تغییر نکرده...باز هم پول عامل برتری شد.