نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

فقط یک ساعت

خواهر فرنگ نشین عکس فرستاده از خانه اش،هوای بارانی و خانه ای که اول صبح تاریک و روشن است،رومیزی که با خودش برده را پهن کرده روی میز ناهارخوری کوچکش،گلیم هدیه دایی را انداخته کنار مبل هایش،فنجان قهوه اش روی اپن و من...فقط یک ساعت دلم می خواست مهمان او و خانه اش بودم...


نظرات 2 + ارسال نظر
حنا یکشنبه 12 شهریور 1402 ساعت 15:31

انشاالله به زودی و در بهترین شرایط

نسترن شنبه 11 شهریور 1402 ساعت 07:53 http://second-house.blogfa.com/

ان شاالله به زودی زود مهمانش میشوی

چه آرزوی قشنگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد