ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خواهر فرنگ نشین عکس فرستاده از خانه اش،هوای بارانی و خانه ای که اول صبح تاریک و روشن است،رومیزی که با خودش برده را پهن کرده روی میز ناهارخوری کوچکش،گلیم هدیه دایی را انداخته کنار مبل هایش،فنجان قهوه اش روی اپن و من...فقط یک ساعت دلم می خواست مهمان او و خانه اش بودم...
انشاالله به زودی و در بهترین شرایط
ان شاالله به زودی زود مهمانش میشوی
چه آرزوی قشنگی