ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خیلی زودتر از آنچه فکر می کردم با این چالش مواجه شدم،روشنا مریض شد و من با کوهی از عذاب وجدان مادرانه و نگرانی مواجه شدم.
کلاس های زینا هم مجازی شد و نیمی از ساعت کلاس من نیستم.
یقین دارم روشنای طفلکی من از مهد بیمار شده،حالا که بیمار شده من تمام روز کنارش نیستم و باید بفرستمش خانه مادربزرگش،
"همه ی این ها به خاطر سرکار رفتن من اتفاق افتاده"
اگر کار کردن در دفتر رئیس بزرگ آنقدر خوب نبود و من برای حقوقش نقشه ها نکشیده بودم حتما همین هفته کار را رها می کردم.
اما حالا فهمیدم تمام این سال ها از این شاخه به آن شاخه پریدن من و بی قراری و حس بی کفایتی ام به دلیل کار نکردن بوده.
خیلی غمگینم،از اینکه باید انتخاب کنم،انتخاب بین خودم و بچه ها،اما حال من ساعت ۷شب وقتی می رسم خانه به قدری خوب که نمی خواهم این حال خوب را از دستش بدهم.
استقلال مالی هم هنوز به دستم نرسیده اما انگیزه خیلی قوی هست.
خانه که هستم کارهای تکراری و بی سرانجام خانه کلافه ام می کند اما در دفتر رئیس بزرگ کارها تمام می شود دوباره تکرار نمی شود،
همه ی این ها شده فکر گوشه ی سر من،غم گوشه دل من ولی چه باید کرد زندگی همیشه انتخاب بین موقعیت هاست.
مونا انصافت کجاست دختر؟
یعنی اگر سرکار نمیرفتی دخترک بیمار نمیشد؟ عذابوجدانهای مادرانهمون هیچ وقت بیکار نمینشینن عزیزم حتی اگر توی خونه کنارشون باشی، روحیهات رو حفظ کن و کیفیت زمانی که پیششون هستی رو ببر بالا و کمیتها رو رها کن
آرامش عزیزم
ممنون که برام نوشتی
می دونی حرفات برام حکم کلام آخر رو داره
پایان همه حس های بد
خوب و سلامت باشی
کار رفتن را ول نکن . یه مادر شاد چیزیه که بچه ها نیاز دارند.
فقط بنظرم اگه یه پرستار خوب بتونی بگیری خیلی از مشکلاتت حل میشه . درسته هزینه ش زیاده و باید میزان قابل توجهی از حقوقت را بدی اما دو سه سال که بیاد روشنا هم بزرگتر شده و میره پیش دبستانی. اینجور بچه را هم صبح از خواب مجبور نیستی بیدار کنی و توی محیط امن خونه میمونه
چون خودم تجربه پرستار خوب را دارم و خیلی خیلی راضی ام گفتم بهتون پیشنهاد بدم . اینجوری کلی از مشکلات ادم حل میشه
ممنونم از پیشنهادتون
من ساعت کاری ام بعدازظهر و عملا صبح تا ظهر پیش بچه ها هستم
سلام و درود بر گل مادر عزیز و مهربان و نگران
گر صبر کنی زغوره حلوا سازی
واصبِر کما اومِرت!
ان الله مع الصابرین
توکلت علی الله.
فمن یتوکل علی الله فهو حسبه
"همه ی این ها به خاطر سرکار رفتن من اتفاق افتاده" بیا انقدر خودمون مقصر نکنیم... فصل بیماری هست و بچه ها هم بیمار میشن
چقدر خوشحالم که وقتی میرسی خونه حالت خوبه و محیط کارت خوب و همونیه که میخواستی
Never give up
نسترن عزیزم واقعا یکی از امتیازهای مثبت محیط کارم اینکه واقعا دوستش دارم و خیلی آروم
بچه رو که تا ابد نمیشه تو خونه نگهداشت! امسال نمی رفت مهد سال دیگه می رفت.
باور کن بچه ها هم حال روحی شون بهتر هست.
مامانی که ۲۴ ساعته به بچه ها چسبیده و می خواد همه چیز پرفکت باشه بالاخره یه جایی می ره رو اعصاب همون بچه عزیزتر از جان و یه گندی به روانش میزنه!!
صبای عزیزم
تو بهترینی
سلام یاد بچگی های خودم افتادم که مادرم سر کار میرفت ؛ درسته ممکنه فرزند عزیزت اذیت شه و وقت کمتری برای بچش داشته باشه ولی بجاش اوقات فراغت رو بیشتر با اون باش و از سرکار رفتن پشیمون نشو
من به عنوان آینده فرزندت که یه جورایی دقیقا منم بخاطر کار مادرم خونه مادربزرگم بودم و همیشه مریض ؛ میگم راضیم تسلیم نشو
انشالله دختر نازت هم زود خوب شه نگران نباش
ممنونم که از تجربه ات نوشتی...مقاومت می کنم