نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

شب نگار دوازدهم

دراز کشیدم بین دوتا بچه ها،هر کدام روی تخت خودشان خوابیدند و من روی زمین بین تخت ها...کمرم و درد پا هنوز همراهی ام می کنند... آقای میم ساعت یک نیمه شب بوی پیاز داغ راه انداخته!چرا؟؟

سیرابی خریداری نموده برای فردا ناهار طبخ!!می نمایند تا همراه خانواده محترم میل کنند(سیرابی جز معدود غذاهایی که نمی خورم)

افتادم روی دنده غر زدن...همه چیز به طرز مسخره ای روی مخ ام رژه می رود.

امیدوارم زودتر خلاص بشوم از این چاقی،عدم تعادل هورمونی و افسردگی بعد زایمان.

نظرات 1 + ارسال نظر
بهشت جمعه 2 آبان 1399 ساعت 02:16 http://nochaagh.blogsky.com

این چاقی دامن کشان خواهد رفت عزیزم.نگران نباش.منم اینجوریا بوده ام.:م

امیدوارم...❤

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد