اینکه خیلی لاکچری طور!نشستم پشت میز ناهار خوری،پنکیک و قهوه و کره بادام زمینی میخورم،به این معنی نیست که همه چیز عالیه یا حتی خوب!
هفته سختی داشتم،دوشنبه ظهر آقای میم یکدفعه تصمیم گرفت کتابخانه را بعد از شش سال دوباره بیاورد و کتاب های بینوای کنج انباری را آزاد!کند،می دانستم مرتب کردن و چیدن ده کارتن بزرگ کتاب کار یک روز نیست ولی آقای میم کار یک ساعت می دانست!
تا ساعت هفت شب با کمک نجار فقط کتابخانه را اندازه دیوار کردند!تا ساعت یازده شب کتاب ها چیده شد و کارتن اضافی ها رفت انباری و من ماندم با کنسول بی جا!زینای مریض و روشنای نق نقو!
سه شنبه هم به جابه جایی وسایل گذشت ولی خانه عملا ترکیده بود که نیمه شب مسموم شدم و افتادم!تمام چهارشنبه مریض بودم،و دیروز بی حال
دیشب و امروز هم روشنا مریض شد و استفراغ و لباس شویی در حال کار!!
نمیدانم کرونا بود که رد شد یا یک ویروس کتابخانه ای!