شاید یک روز ساعت سه نیمه شب که مست خواندن کتاب و نوشتن مقاله ام،یادم بیافتد،روزگاری ساعت سه نیمه شب ماشین لباسشویی کار می کرد و من لباس ها را تا و ریخت پاش ها را جمع می کردم تا فردا زمان بیشتری برای خودم و بچه ها داشته باشم...
دلم برای این روزها تنگ می شود یعنی؟؟؟