ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ممارست....واژه ای که برای من بیگانه است،عادت داشتم تلاش زیاد و نتیجه ی خوبش را درجا ببینم،مثل درس خواندن،که شب امتحان هم بخوانی باز نتیجه دارد...
اما زندگی مرا به جایی رساند که دلخوش به نتیجه ی آنی نباشم...خصوصا اولین تجربه کاهش وزن که این چندماه پشت سر می گذارم...
این روزها هر روز رژیم و کالری شماری دارم،ورزش را شروع کردم و پیاده روی...
فشار زیادی تحمل می کنم برای هرسه ی این ها،به هرجهت کمتر خوردن،تایم خالی کردن برای ورزش و پیاده روی با وجود دوتا بچه کوچک کار راحتی نیست
اما امروز که داشتم با خواهر فرنگ نشین تصویری حرف می زدم و بازویم مثل قبل شل و آویزان نبود(حدود۵درصد بهتر شده)،باورم نمی شد!
وقتی رفتم روی ترازو و هفتصد گرم کاهش وزنم در دوهفته را دیدم بیشتر امیدوار شدم
حالا می فهمم ممارستم چقدر خوب جواب داده حتی بعد از سه ماه که زمان زیادی به نظر می رسد و من قبل ترها با حال روحی داغون در سه ماه ده کیلو کم می کردم و حالا پنج کیلو!
چقد خوشحالم که راهت رو پیدا کردی مونا جان (:
منم یه جورایی تو همین مسیرم و به سختی دارم پیش میرم.
وقتی میری رو ترازو میبینی کم شده اون عدده،
خییییلیییی حس خوبیه ^_^
ممنونم عزیزم...خیلی مسیر سختی اما بالاخره جواب میده،موفق باشی