نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

روزنگار

دیروز بعد از ورزش فهمیدم به اندازه اول هفته شروع و انجام ورزش ها برایم سخت نیست،به خودم گفتم اگر روبه موت هم بودی!هییچ روزی ترکش نکن که شروع دوباره برای آدم  ورزش گریزی مثل تو خیلی سخت....اما نگم از دیشب که تا ساعت ۳صبح انگار بیدار بودم و هشت صبح روشنا بیدارم کرد....سرم انگار خالی خالی!مغزی در کار نیست...حالا که روشنا خوابید باید بخوابم!این هم از قول و قرارهای من با خودم

پ.ن:گاهی باید روند جاری را رها کرد

پ.ن:تگرگ می بارد با صدایی شبیه صدای طوفان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد