نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

روزنگار

خوابم نمی آمد،برعکس تمام ظهرهای این مدت،

روشنا را بعد از دوهفته بردم حمام،تمییز و خوشبو،خوابید.

زینا هم از حمام درآمده با بشقاب میوه دراز کشید روی تخت به دیدن کارتن و گفت خوابش می آید،

آقای میم رفت تا روی تخت با گوشی بگردد در دنیا،

من هم با پتوی گرم و نرمی(از وقتی کرونا گرفتم حمام که می روم اینجور لرز می کنم) دراز کشیدم تا فیلم ببینم،

تازه داشتم از سکوت خانه و لرزمطبوع!خودم و لیوان دمنوش لذت می بردم که برق ها رفت!

زود آمد اما نمی دانم چرا دیگر فیل.مو کار نمی کند و اخطار می دهد!!

از یکجایی که نمی دانم کجاست صدای روضه ی آهنگین می آید،از پشت پنجره خانواده ای دیدم با لباس مشکی با غذای نذری در دست،

دلم تنگ شد،

نُه روز است از خانه بیرون نیامدم!باورم نمی شود به سخت جانی خودم!!

بخوابم اگر شد،امشب هر دو بچه شب بیدارند انگار با این ساعت خوابیدن شان!

نظرات 1 + ارسال نظر
یاسی‌ترین شنبه 23 مرداد 1400 ساعت 23:47 http://yasitarin.blog.ir

عافیت باشه به‌به
نی‌نی بعد حمومو که باید خورد

ایشالا بهتر و بهتر میشید
آقا من کرونا ندارم ولی بیشتر از ده روزه خونه‌ام

آخ آخ چرااا؟آدم می پکه دلش
من شده هر دو سه روز یکبار به هوای خرید شیر و سبزی از خونه میزنم بیرون با بچه ها
واقعا افسردگی می گیرم همه اش تو خونه اونم با دوتا بچه!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد