نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

روزنگار

رفتم سمت سماور برقی تا کمی آب گرم برای خودم بریزم،نگاهم به گلدان بنفشه آفریقایی افتاد که پرگل و شاداب سرجایش نشسته،

قریب به یک ماه کانتر آشپزخانه یک سوم اش در اشغال داروهاست و بقیه اش در اختیار ظرف های کثیف که گروه گروه شسته می شوند و می روند سرجایشان،

در این یک ماه بیماری و مریض داری،در بین شلوغی ها و کثیفی های آشپزخانه،فقط این گلدان سرحال است،نتیجه دوماه رسیدگی مدام من به او،

کاش دستی بود دوماه به من می رسید،دستی به سر و گوشم می کشید،

حواسش به حال گل و برگ هایم بود،

اما حیف و صد حیف که انسان را تنها آفرید....

نظرات 3 + ارسال نظر
من شنبه 13 شهریور 1400 ساعت 12:56

سلام وقتی مادر داری و از طرف دیگه قبول کردی مادر دو تا دختر بشی پس تنها نیستی! من هیچکدوم از اینها که تو داری رو ندارم! خواهر فرنگ نشین هم ندارم! بجاش یه خواهر دارم که آخرین باری که بعد از سه ماه دوری دیدمش بهم طلبکارانه گفت تو هم میخواستی ازدواج کنی!!!! آخخخ که تلخیش هنوز تو قلبمه و چشمم رو خیس میکنه ولی باز دلم نیومد بهش بگم خود تو مقصر امروز و تنهایی منی...

سلام....گاهی نمی دانم چه جوابی تایپ کنم،امیدوارم روزهای تنهایی تون به سر بیاد

یاسی‌ترین چهارشنبه 3 شهریور 1400 ساعت 23:41 http://yasitarin.blog.ir

نمی‌دونم یا من زیادی خوشبینم، یا واقعا برای من بعد از سختی آسونی بوده...
امیدوارم حداقل به همون خط برسی هرچه زودتر

چه خوب..‌.من هرگز آسانی در زندگی ام ندیدم به همین دلیل به خیلی چیزها بی اعتقاد شدم

یاسی‌ترین سه‌شنبه 2 شهریور 1400 ساعت 21:06 http://yasitarin.blog.ir

آخ عزیزدلم

روزهای سخت تموم میشن
بعدش نوبت آسونی‌هاست

یاسی ترینم....به تجربه دریافتم بعد از روزهای سخت،آسونی نیست،شرایط عادی قبل
راستش دیروز فکر می کنم کاش یک بار هم که شده زندگی همه از چاله به قله برسه،عموما از چاله به خط صاف می رسیم،قبول داری؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد