نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

شب نگار

من کجا دارم پست میذارم؟

طبق روال این روزها،بیمارستان در صف سی تی اسکن ریه!

بعد از بیست و هفت

حال آقای میم آنقدر بد شد که به بیمارستان رسیدیم...

دوباره از اول....

پ.ن:هیچ مشکلی نبود....این حجم از درد منشا معده داشت و استرس.

تا نیمه شب بیمارستان بودیم و من از این طرف به آن طرف در حال رفتن و نوبت گرفتن و ویزیت پرداخت کردن و دارو گرفتن...

گاهی حرف هایی از سرم می گذرد که قلبم را هزار تکه می کند....



نظرات 6 + ارسال نظر
محدثه چهارشنبه 10 شهریور 1400 ساعت 09:31

حداقل میشه بگم خوبه چیز بدی نبوده… کسی ندارین کمک باشن؟ خیلی خسته اید…

سلام...ممنونم
با وجود کمک ها بازهم سخت بود،چون هم خیلی طولانی شد و هم کروناست نمیشه خونه کسی رفت

رویا چهارشنبه 10 شهریور 1400 ساعت 08:04

انشاءالله گرد بیماری از کل جهان جمع بشه و خانواده تون زودی سرپا بشه .

سلام رویا جان
ان شاالله

آرامش چهارشنبه 10 شهریور 1400 ساعت 00:05

روزهای سختیه
ولی از پسش برمیای همونطور که قبلا براومدی
هممون اینقدر پوست کلفتیم که بازم دووم میاریم

من از پریشب که رفتم بیمارستان یک پوست جدید در آوردم!
این بیمارستان رفتن خارج از ظرفیت و توانم بود هنوز هم حالم جا نیمده

هدهد سه‌شنبه 9 شهریور 1400 ساعت 02:26

⁦☹️⁩
چقدر سخت
درد و دکتر و بیمارستان خودش به اندازه کافی خیلی سخته.. فکر کنم با بچه ده برابر میشه میشه سختیش
خداروشکر که کرونا نبود.. انشاالله زودتر خوب بشین همگی..

هدهد جان
خیلی سخت بود اما خوب در حال گذشتن
ممنونم از دعای قشنگت

یاسی‌ترین دوشنبه 8 شهریور 1400 ساعت 23:54 http://yasitarin.blog.ir

خدایا خودت شفا بده

به نظرم خدا باید بهمون شجاعت درمان بیماری های روان تنی رو بده یاسی جان
خودت داناتری به این درد بی درمان

صبا دوشنبه 8 شهریور 1400 ساعت 22:58 http://www.meslehavaybahar.blog.ir

ای داد بیداد...
ان شا الله به سهولت بگذره براتون.
هر نوشته‌تون رو که می‌خونم، غم به دلم میشینه از سختی این روزهاتون...
کاش کمکی از دست ما بر می‌آمد...

عزیزم دوست لطیفم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد