ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
عکس پروفایلم را نگاه می کنم....از معدود عکس هایی است که سلفی خوبی از کار درآمده،روسری اماراتی مشکی،کمی آرایش،چادرم روی شانه هایم،رستوران معروفی رفتیم،به دعوت عمه جان میلیاردم،همین روز بود،دوسال پیش همین روز،
خواهرفرنگ نشین قصد برگشتن داشت،دخترعموی ینگه دنیا نشین هم آمده بود سری به خانواده بزند،مادرم از حج واجب برگشته بود،به تمام این مناسبت های خوب،عمه جان همه را زنانه به ناهار دعوت کرده بود...
خیلی خوشحال بودم،اسباب کشی داشتم و به سلامتی به پایان رسیده بود،موها و وزنم ایده آل ترین حالت این سال ها بود،زندگی ام بعد از یک مدت طولانی به روتین خودش برگشته بود....
این ها را که مرور می کنم انگار صدسال پیش بود....آنچنان خاک گرفته که باورم نمی شود عمه جان و مادربزرگم هنوز روشنا را ندیدند،زن عمو و دختر ینگه دنیا نشینم این روزها داغدار فوت برادر زن عمویم هستند که پدری می کرد برایشان،دور شدیم از هم،غم نشسته همه جا،
دلم همان روزگار سال های قبل را می خواهد که به نظرم سخت بود....
راست میگی یه زمانی فکر میکردیم داریم سخت می گذرونیم چه میدونستیم اصلا سختی یعنی چی؟ دیدیم... شنیدیم... چشیدیم با پوست و استخونمون و البته چند برابر بزرگ شدیم...
دقیقا آرامش جان،انگار هرچه ما پیش می رویم در پیچ بعدی مرحله سخت تری هست
همه چیز خیلی دور شدن … ولی من فکر میکنم کرونا میره اما مردم هم عادت کردن به تنهایی و هم هزینه ها خیلی بالا رفته و مهمونی کم میشه
برای من حتی اهمیت ویزیت حضوری شدن توسط پزشک هم از بین رفته!
ولی انسان میل به تفریح و رفت و آمد دارد،شاید انتخاب ها دلی تر و مهمانی های اجباری کمتر بشود
انگار این دو سال رو توی خلأ گذروندیم! چه بچههایی که هنوز دیده نشدند!
چه آدمهایی که باور نمیکردیم برن ولی رفتند...
من ولی امیدوارم هنوز
امید بهترین سلاح این روزهایی است که به قول تو خلاگونه گذشتند