نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

خود دوستی

دیروز با زینا قدم زنان راه می رفتیم و روشنا داخل کالسکه بود،زینا گفت دوستم تو بازی می خواست خودکشی !کنه اما من نذاشتم!

با تعجب گفتم چرا؟

گفت چون خودش رو دوست نداره،چون به نظرش خوشگل نیست!

گفتم تو چی؟تو نمی خواهی خودکشی کنی؟

خوشحال و درحال بالا پایین پریدن گفت نه من خودم رو دوست دارم.

اینکه چرا دختر نه ساله ای در خانواده مذهبی و سنتی به خودکشی فکر می کند و اصلا چطور این کلمه را شنیده و تکرار کرده خودش جای سوال دارد،

اما ته دلم از اینکه توانستم در این هفت سال بذر خوددوستی را در دل زینا بکارم و حالا درخت کوچکی شده،خوشحالم

بیشتر هم سن های من به خاطر سخت گیری خانواده و کمال گرایی بی حد و حصرشان،خودمان را دوست نداریم و سر همین خود ندوستی کارهای اشتباه زیادی انجام دادیم....امیدوارم زینا درست عمل کند.



نظرات 3 + ارسال نظر
یاسی‌ترین یکشنبه 28 شهریور 1400 ساعت 23:42 http://yasitarin.blog.ir

یا خدا
من فکر میکنم شاید توی کارتون شنیده
شایدم از حرف‌های بزرگترها شنیده
به هر حال به نظر میرسه که داره تقلید و تکرار میکنه

سلام
به نظرم مادرش خیلی بهش سخت می گیره و این دختر پر از حس دوست نداشتنی بودن از طرف مادرش....

محدثه جمعه 26 شهریور 1400 ساعت 16:25

وای اون بچه عجب حرفی زده!!!! بنظر میاد به کمک احتیاج داره و ادامه دوستی هم به صلاح نیست. واقعا بعضی خانواده‌ها دارن با بچه هاشون چکار میکنن

با مادرش آشنا هستم و به نظرم فقط کمی سخت گیر هستند،گاهی برخی بچه ها حساس ترند

صبا جمعه 26 شهریور 1400 ساعت 15:16 http://www.meslehavayebahar.blog.ir

کمال‌گرایی لعنتی

ترمزگیر روانی قشنگ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد