نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

این شب ها

شب ها همین حدود نیمه شب،وقتی بچه ها خوابیدند و روز پرفشار و پرمشغله به آخر می رسد،

همان طور که کوسن ها را مرتب می کنم،مسواک می زنم،لباس هایم را پرت می کنم داخل سبد لباس چرک ها،برای بار دهم روی کانتر و اپن را چک می کنم وسیله اضافی نباشد،کرم دور چشم،فیس واش،تونر و کرم دستم را می زنم،موهایم را باز می کنم،می خزم زیر پتوی خنک،

در همه ی این حال ها بغض بدی دارم،یک حال عجیبِ لعنتی....

که امروز هم گذشت،هنوز چندسالی باقی است،که باز فردا همین آش و کاسه است،

هر روز از خودم می پرسم چرا سر بزرگ کردن زینا حالم بهتر بود،شادتر بودم،عاشق تر بودم،از وقت گذرانی و در خانه چرخیدن خوشحال تر بودم؟

جواب همین جاست،در بغض لعنتی مادرانه ام،

اگر فقط من و زینا بودیم دیروز موقع آزمایش  سایه به جای اینکه خودش برود سرکوچه و من از پنجره نگاهش کنم، می بردمش پارک و یکی دوساعتی می چرخیدیم،فردا خودم می بردمش کلاس حضوری مدرسه،کارهایم خیلی کمتر بود وقت بیشتری برای درس می گذاشتم،وقت خواب و استراحتم منظم تر و با کیفیت تر بود و من حوصله بیشتری داشتم...

اگر فقط من و روشنا بودیم...عاشقانه دونفری مان طعم عسل می داد،می شد بغلش کنم ساعت ها کنار هم دراز بکشیم و او از روی من راه برود، برگردد، بچسبد،شیر بخورد،

باهم تاتی کنان کل خانه را راه برویم،ریخت و پاش ها کمتر بود،سرو صدا کمتر،تی وی خاموش،گردش صبح با کالسکه در هوای پاییزی برقرار،

بیکاری من بیشتر،

اما

آلان من نه اینم و نه آن....من مادر کافی هیچ کدام نیستم و این مرا مثل موریانه ای از درون می جود و دارم ذره ذره پودر می شوم....

نظرات 15 + ارسال نظر
مونا دوشنبه 10 آبان 1400 ساعت 10:05 http://www.khepel-2008.blogfa.com

سلام
به نظرم سخت میگیری
همین که هر کاری بتونی و در حد توانایی هات هست داری انجام میدی برای هر کدومشون واقعا کافیه
و اصلش هم همینه
و اونا هم میفهمن اینو
زمان میگذره و بچه ها بزرگتر میشن .. درک و همکاریشون بیشتر میشه .. خستگی ها و کارای خودت کمتر میشه و اون وقت همه جی قشنگ تر میشه
سخت نگیر .. روالش همینه .. خودت رو الکی اذیت نکن ..

سلام مونا جان

سمیه چهارشنبه 28 مهر 1400 ساعت 23:41

من یکدونه بچه دارم و دقیقا یک زمانی یک مادری اینها رو به من در مورد مزایای تک فرزندی گفت
مساله اینه که اینقدر در جامعه ما به خاطر سیاست افزایش جمعیت از تک فرزندی بد گفته شده و از چتد فرزندی خوب که انگار مادرها خودشون رو مجبور می بینن حتما دو بچه داشته باشن
در صورتی که اگر مزایا و معایب همه حالتها بدون تعصب گفته بشه اون وقت مادری مثل شما یهو در این شرایط گیر نمی کنه، قبلا می دونه که ممکنه روز بایستی با این حس دست و پنجه نرم کنه

سلام....زندگی هیچ وقت مزیت مطلق نداره،تک فرزندی مثل دوفرزند یا بیشتر،مثل ازدواج یا مجردی،مزایا ومعایب داره،یکجوری نسبی کاملا،
زینا خیلی تنها بود و همیشه همبازی می خواست،خیلی لوس و خودمحور بود،از همه بدتر من مادرخانه داری بودم که در خدمتش بودم هر ساعت شب و روز،
اما حالا مستقل و با اعتماد به نفس تر شده،همین که خواهر بزرگ و روشنا دنباله روش شده،می تونه باعث خنده اش بشه،می تونه مراقبش باشه،هر روز میگه روشنا رو از من و پدرش بیشتر دوست داره
اما خب معایبی داره که بیشترش که به خاطر کرونا و کلاس آنلاین،
اما همیشه گفتم همه ی آدم ها نباید ازدواج کنند،نباید بچه دار بشند و نباید بیشتر از یکی بچه داشته باشند،کاملا شخصی و نسبی،
موافقم باهات که خیلی از ماها قربانی شرایط سیاسی افزایش جمعیت شدیم.....
اینم هم بگم سر زینا من پنج تا بچه می خواستم!اما شرایطی پیش آمد که من آدم قبلی نیستم

یاسی‌ترین سه‌شنبه 27 مهر 1400 ساعت 22:51 http://yasitarin.blog.ir

مونا من عذاب وجدان‌های مادرانه رو خوب میفهمم
انقدر خودمو باهاش سابیدم که برام حسابی آشناس.
درکت میکنم...
ولی بعضی وقت‌ها که کسی بهم میگه تو براش بهترینی و کافی، انگار که یکهو دریچه‌ی دیگه‌ای برام باز میشه و میفهمم گاهی زیادی کمال‌گرا میشم.
یکمی دیگه بزرگتر بشن، یار و یاور همن از دیدنشون لذت می‌بری

منم وقت‌هایی که گیسو رو میبرم تو اتاق بخوابونم و آلما هی سرک میکشه میگه مامان تموم نشد؟ نمیای؟ دلم براش ریش میشه. ولی دقیق‌تر که بشی وقتی من تو اتاقم خودش غذا میخوره دستشویی می‌ره ، برای خودش کارتون میزاره یه وقتا کارای محیرالعقول می‌کنه که جیغ منو دربیاره ولی به هر حال یک جور تنهایی و استقلال رو تجربه میکنه. یقین دارم که ته دلش حتمن احساس تنهایی می‌کنه یا یه چیزایی سختش میشه اما در نهایت میدونم برای رشدش خوبه. دیگه اون لوسی نیست که بیست چهار ساعت جلو روش بودم هی میخواست ازم سرویس بگیره. حالا توجهم تقسیم شده احتمالا از خودخواهی اونم کم میشه. وقتی گیسو خوابید از اتاق دراومدم میرم بوسش میکنم بغلش میکنم باهاش نقاشی میکشم یا بازی فکری میکنم هر چقدر هم دلم بخواد برای خودم باشم، اول یه کاری برای اون میکنم. اینا رو گفتم که بدونی تنها نیستی و حتمن توی این ماجرا کنار سختیاش، نکات مثبت زیادی هست. یه روزی ازمون ممنون میشن که خواهر آوردیم براشون

یاسی وقتی میگم تو بهترینی به خاطر همین حرفات....دقیقا همین،زینا خیلی اخلاقش بهتر شده،مستقل و با اعتماد به نفس،اما خب اخلاق من بد شده

صبا سه‌شنبه 27 مهر 1400 ساعت 14:04 http://gharetanhaei.blog.ir/

من یه چیز دیگه هم به ذهنم اومد گفتم بیام بگم
شاید همین مادر کامل نبودن رمز موفقیت چندفرزندی هست.

مسلما تک فرزند تا همیشه میتونه در مرکز توجه باشه، اینکه توصیه به چند فرزندی میشه واسه همین از مرکز توجه خارج شدن هست.

همین نه این بودن و نه آن بودنت کمک میکنه شخصیت بچه ها مستقل تر و متفاوت‌ بشه.

نمیخوام بگم که نباید تلاش کرد برای وقت گذاشتن برای بچه. ولی ایده آل همیشه با واقعیت فاصله داره و بچه هم قراره تو دنیای واقعی زندگی کنه نه ایده آل.

شاید اگر کمتر بخوای مادر ایده آلی باشی، به خودت حق بدی خسته باشی، یه وقتایی بی حوصله باشی، اون موریانه پررو هم ولت کنه بره یه جای دیگه خونه بسازه.

درست صبا جان،ممنونم که اومدی و نوشتی....خیلی به کامنت ات فکر کردم...

مامان چیچیلاس سه‌شنبه 27 مهر 1400 ساعت 09:52 http://Mamachichi.blogsky.com

ازت تعجب می کنم واقعا.... مدتهاست همینارو می گی ... بلند شو و کاری کن... یا فکر و نگاهت رو عوض کن
ببخش اگرناراحت ظدی

سلام خب اگر راه حلی بود حتما انجام می دادم!!نیست

آرامش دوشنبه 26 مهر 1400 ساعت 23:00 http://harim-e-del.blog.ir

دقیقا میفهمم چی میگی و این به ویژگی کمالگرایی ماها برمی‌گرده اما همین کافیه باور کن هیچ چیز کاملی تو دنیا وجود نداره و همه‌ ی ما ناکامل‌های کافی هستیم برای همدیگه به شرطی که رو خودمون شناخت داسته باشیم و از اون مهمتر خودمون رو دوست بداریم و شاید مهمتر که خودمون رو ببخشیم و انتظار فتح قله قاف رو از خودمون نداشته باشیم طفلکی

سلام آرامش عزیزم،کامنت ات خیلی خوب بود،برای من طفلکی ام گریه کردم.‌‌...

Reyhane R دوشنبه 26 مهر 1400 ساعت 18:42

منم همین چیزا و خیلی چیزهای دیگه مدام تو سرم وول میخوره مونا و روز به روز غمگین ترم میکنه.
البته بچه ها برای من خیلی مشکل ساز نیستن.اونا طبق طبیعت و غریزه و البته چیزهایی که ما تا اینجا بهشون یاد دادیم عمل میکنن.بیشتر مشکل از خودم هست.
درک نشدن توسط اطرافیان خیلی درد بزرگیه ):

سلام ریحانه جان،می بینی چقدر سخت؟
مشکل من با خودم،
چرا به قدر کافی مادر خوبی نیستم؟استانداردهایی که سر زینا داشتم برای روشنا ندارم و چرا همیشه خسته ام

هدا دوشنبه 26 مهر 1400 ساعت 18:16

سلام مونای عزیزم،
من چند وقتیه که می خونمتون، به نظرم این حس ناکافی بودن همیشه با ما مامان ها باشه، اینقدر که عاشق بچه هاایم ولی در عین حال خسته ایم و گاهی کم انرژی♥️
من همیشه می گم خوش به حال مامان های جوونی که ی مامان پرانرژی و در دسترس دارن، که توی بچه داری کمکشون کنه❤️

سلام هدا جانم...ممنون که میای و می خونی

غزاله دوشنبه 26 مهر 1400 ساعت 17:07

میفهممتون .شرایط بهتر میشه

سلام غزاله جان،ممنون که مختصر نوشتی اما بر دل نشستی

رویا دوشنبه 26 مهر 1400 ساعت 15:14 http://hezaranharfenagofte.blogsky.com

منم یک پسر دارم و اوضاعم همینه با یک تفاوت که می گم خدایا هزار مرتبه شکر همین یکیه اصلا اعصاب برای دومی ندارم و هرجا می شنوم کسی برای بارداری دوم نقشه کشیده و ذوق داره می گم خوش به حالش چه حوصله ای داره ، حتما من مشکل دارم .
بعضی موقع ها هم می گم خوش به حال اونایی که دو تا دارند و بچه ها با هم همبازی می شن و مادر یک نفس راحت می کشه اما انگار همبازی بودنشون خیلی کمه تا کنار نیومدن و جنگ و دعوا ‌‌
.
امیدوارم بزرگتر بشن و یکی شون مدرسه بره نصف روز و بقیه روز برای کوچیکه باشی و ته دلت راضی .

سلام رویا جان،...بچه دوم برای من تا یک زمانی نیاز بود،نیاز به شروع دوباره مادری اما خب شرایط جور نبود و سر تولد روشنا خواسته همسرم بود و البته بستن پرونده بچه داری برای من
فاصله سنی زینا و روشنا خیلی به درد همبازی شدن نمی خوره و این یکی از اشتباهات بزرگ من بود که آلان سخت تر شده شرایط
ممنونم

صبا دوشنبه 26 مهر 1400 ساعت 14:04 http://www.meslehavayebahar.blog.ir

سلام
می‌دونی همین عذاب وجدان‌های ما بدتر از کارهاییه که می‌دونیم باید بکنیم و نمی‌کنیم؟یعنی اثر مخربش برای بچه‌ها بیشتره.
درکت می‌کنم که چقدر می‌خوای یه مادر کامل و کافی باشی برای هرکدومشون. منی که ۴ تا دارم خیلی خوب می‌فهممت.
نمی‌دونم چی به سرمون اومده که شاد و راضی بودن این همه سخت شده...
امیدوارم حال دلت زود خوب بشه...

سلام،خیلی دوست دارم وب تون رو بخونم و برام بگید چطور میشه برای چهارتا نیاز متفاوت مادر خوبی بود....شاد و راضی بودن سخت نیست،شرایط سخت تر از قبل شده،سختی شادی رو کمرنگ می کنه

در بازوان دوشنبه 26 مهر 1400 ساعت 13:58

عزیزم من تو رو زنی میبینم که انقدر تعادل توی زندگیش هست که به بچه هاش می رسه و فرصت میسازه برای فیس واشر و تونر و کرم دست:)

بعد میدونی بچه ها اصلا تمام تو رو نمی خوان؟ همین وقت و محبت نصف شده ات هم برای خیلی شاد و سالم بودنشون کافیه.

دخترررررر
تو کجایی بیام پیشت روی پشت بوم خونه تون باهم چایی بخوریم؟؟؟
درونگرای مهمون دوست عزیزم

صبا دوشنبه 26 مهر 1400 ساعت 13:47 http://gharetanhaei.blog.ir/

سلام

من از وبلاگ یاسی ترین باهاتون آشنا شدم و یه مدت هست می خونمتون. قلم گیرایی دارین. احسنت.

یه خدا قوت هم بگم واسه مادرانگی فشرده ... قطعا خیلی سخته ...

نمیدونم امکانش واسه تون باشه یا نه، ولی شاید بدنباشه گاهی از مادر یا مادرهمسرتون برای نگهداری روشنا کمک بگیرید. تجدید قوا کنی، کمی با زینا دونفره داشته باشی تا این موریانه موذی کمتر اذیتت کنه.
همین موریانه بدجنس خودش کلی انرژی خوار هست

سلامممم من هم از وبلاگ یاسی باهاتون اشنا شدم و کمی از آرشیو وبتون رو خوندم....راستش خیلی برام حس خوبی داشت،تنها بودن دور از همه خانواده،حس خوبی که تو پست سالگرد مهاجرتون نوشته بودید...خیلی نمی تونم روی اطرافیانم حساب کنم...همین هم که هستند خوب ولی خیلی کم...ممنونم که اومدی درکم کردی و نوشتی

دوست دوشنبه 26 مهر 1400 ساعت 08:07

سلام. چرا اینقدر غمگین؟!؟ دو فرشته کوچولو که به چشماشون نگاه کنی خستگی عالم و آدم از تنت در میاد! مادر که میشی، مدیر هم میشی! یاد میگیری که تقسیم کنی همه این توانایی و همه این محبت خودت رو بین هر دو و چه بسا هر سه! آقای میم رو یادت نره
بهت پیشنهاد میکنم هر وقت نماز میخونی حتما یک دور تسبیحات حضرت زهرا (س) رو بگو. با طمانینه و تفکر!

سلام...فقط یک مادر که دوتا یا بیشتر بچه داره می تونه بفهم من چی میگم...
محبت تقسیم شده قطعا کیفیت و کمیت محبت تقسیم نشده رو نداره...
گاهی فقط همدلی کافیه....همین
ممنونم از راهکاری که فرستادی

محدثه دوشنبه 26 مهر 1400 ساعت 07:08

معلوم نیست چی به سر ما مامان ها اومده !؟ اصلا خودم که نمیدونم چم هست… وسط هزار راه نرفته گیر کردم…تو هم که بهتر نیستی…

به نظرم هرچه آگاه تر می شیم بیشتر گیر می کنیم....آگاهی از کارهایی که باید انجام بدیم و خب نمی تونیم،درد آور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد