نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

جشن حرف ز و باقی ماجراها

نمی دانم روزی که قرار شد هر مادری برای یک حرف هدیه یا خوراکی بیاورد،من به جز اینکه "ز" اول اسم زینا بود دقیقا به چی فکر می کردم که مشتاقانه گفتم" ز" با من!

ایده اولم پیکسل با عکس زنبور و زرافه بود،قیمت مناسبی داشت،دنبال طرح پیشنهادی جذاب برای بچه ها بودم که یکی از مادرها برای حرف" اَ" ایده من را اجرا کرد!

در نت کلی گشتم،کسی هم کار خاصی برای این نشانه انجام نداده بود نهایت بادکنک زرد هدیه داده بودند و پازل،

 دنبال هدیه ای بودم که هم کاربردی باشد و هم قیمت مناسب داشته باشد،دوست نداشتم کاردستی درست کنم  با وجود روشنا کار خیلی زمان بر و  سختی بود و دیده بودم زینا چه بلایی سرکاردستی حروف دیگر می آورد.

یک روز بین سرچ هایم به زنبیل رسیدم،زنبیل چوبی کوچک ۴۰هزار تومن!زنبیل های پلاستیکی ۲۵هزار تومن!!!!!!!!

برای ۳۲تا بچه !

در نهایت دیجی کالا دری به روی من گشود:"جااسکاچی طرح زنبیل" با قیمت عمده ۵ هزار و پانصد تومان!

هرجا زنگ می زدم فاکتور عمده بالای ۲میلیون!کارتن تعداد۴۸تا به بالا،

تا اینکه یک مغازه با اسم خرده فروشی عمده !!!قبول کرد با قیمت ۷هزار و پانصد برایم کنار بگذارد.

آقای میم از همان روز اول با این مراسم مشکل داشت،چقدر سر اینکه چه روزی من را به مرکز عمده فروشان در حاشیه شهر ببرد با هم چالش داشتیم تا اینکه در نهایت جمعه رفتیم ،آقای میم تا آنجا یک کلمه هم حرف نزد،می دانستم بی حوصله و کمی بدخلق است،به مغازه مذکور رسیدیم بسته بود!

زنگ می زدم جواب نمی داد،

هیچ گزینه ی دیگری نداشتم،از تمام مغازه ها پرسیدیم نداشتند،هیچ محصول مشابه با حرف ز هم پیدا نکردیم،بعد از سه ساعت راه رفتن،ناامید به مغازه ای در پشت کوچه ها رفتم و داشت!

در جعبه ای خاکی و کثیف زنبیل های بینوا را ریخته بودند روی هم،زیر پایشان،چه استرسی کشیدم وقتی فروشنده دانه دانه دسته های جدا شده زنبیل ها را می شمارد،دقیقا سی و دوتا دسته بود!

زنبیل ها را آوردیم خانه،در یک تشت آب گرم و صابون خیس خوردند، همه را یکی یکی اسکاچ کشیدم و با  آب گرم شستم،رنگ و روی جدیدی پیدا کردند،

وقتی خشک شدند دسته های سفت و بدقلق را وصل کردم،آخرکار دوتا انگشت شصتم درد می کردند،

امروز هم صبح زود رفتیم مدرسه،زنبیل و شکلات های داخلش را چیدیم روی میز وتماااام.

به این پروژه تب روشنا و دوشب بی خوابی را هم اضافه کنیم خیلی میمون و مبارک به پایان رسید!

پ.ن:این ها جا اسکاچی های طرح زنبیل قلبی اوا استایل هستند که دیجی کالا دانه ای ۲۱هزار تومان قیمت گذاشته!و فقط یکی موجودی دارد!

نظرات 13 + ارسال نظر
خانوم ِمیم یکشنبه 12 دی 1400 ساعت 18:00 http://Mydailylife1400.blogfa.com

مرسی که به وبلاگم سر زدی
یه سناریوی قشنگ از زندگی یک مادر رو برامون به بهترین شکل ممکن توضیح دادی
دردسرهای شیرین هم میشه بهش گفت

ممنونم میم عزیز
به گمانم همه ی زندگی همین قدر پردردسر و شیرین است

یاسی‌ترین جمعه 10 دی 1400 ساعت 19:31 http://yasitarin.blog.ir

خسته نباشی واقعا عزیزم
چقدر سخته
آقا
من حوصله ندارم
نمی‌خوام سال بعد منم از این کارا منم

وای یاسی
من ذوق اسم زینا را داشتم
حالا نمی دانم سیستم مدرسه آلما چطور خواهد بود
در هر صورت سال بعد کارهای زیادی برعهده داری

خانمـــی سه‌شنبه 7 دی 1400 ساعت 13:41 http://dar-masire-zendegi1.blogfa.com/

انشاالله واقعا ببینم اون روزو

چشم بهم زدنی میاد و پوستت کنده میشه از قر و اطوار کلاس اول

نسترن سه‌شنبه 7 دی 1400 ساعت 08:38 http://second-house.blogfa.com/

وااای خدا مامان با ذوق و سلیقهچققققققدر لذت بردم از ایده تون عااالی بود
بچه داری چه سخته هاااا اونجا که گفتید تب روشنا رو هم اضافه کنید

ممنونم نسترن جان،انگیزه های قوی باعث حرکت میشند حتی تو سخت ترین شرایط،مادر شدن هم یک انگیزه است برای حرکت در هر شرایطی

محدثه دوشنبه 6 دی 1400 ساعت 19:12

چه کردی با خودت دخترجان…. یعنی خدا خودش شخصا به دادت رسید
دیگه فکر کنم دنبال هدیه نری، تا پنج سال آینده تکمیلی

وای محدثهههههه
دقیقا خدا خودش اومد پای کار
چون ادمین بوق اون مغازه ای که بسته بود شنبه اش بهم پیام داد ما زنبیل نداریم یعنی رسما به امید هیچی رفته بودم
تا سر روشنا دیگه هیچ کاری انجام نمیدم
تووووووبه

خانمـــی دوشنبه 6 دی 1400 ساعت 09:10 http://dar-masire-zendegi1.blogfa.com/

خیلی زیبا بود چه ایده قشنگی
خسته نباشی عزیززم

ممنونم خانمی جانم
به زودی برای کنجدجان ازآلان به نشانه ای که میخواهی انتخاب کنی و هدیه اش فکر کن

Reyhane R دوشنبه 6 دی 1400 ساعت 09:00 http://injabedoneman.blog.ir/

سلام.چه بامزه ان ^_^
خسته نباشی.خدا قوت.
ما هم برای این کارها اول سال یه پولی رو واریز کردیم به حساب نماینده و ایشون جایزه تهیه میکنن و میرسونند دست معلم که بده به بچه ها.

ممنونم ریحانه جانم
برای من خوشحالی زینا مهم
همین که هفته ای یک روزی که میره مدرسه با دست پر و چشم های خوشحال میاد خونه
از یک بطری آب معدنی،دستمال جیبی و حتی یک گردو که شکل آدم درست شده ذوق می کنند بچه ها

آرامش دوشنبه 6 دی 1400 ساعت 08:45 http://harim-e-del.blog.ir

وای خدای من چقدر قشنگ مونا جان
چه خوب که بعد از اینهمه سختی نتیجه‌اش خوب از آب درومد
خداروشکر
حالا فکر کن کلاس اول همه‌ی این کارا به عهده‌ی نماینده بود و اون هربار باید خودش اینا رو تهیه میکرد و ما فقط هزینه رو باید میدادیم

ممنونم آرامش جان
بقیه کلاس اول های مدرسه هم ای سیستم رو دارند
ولی اینجوری که هرکس به سلیقه و بودجه ی خودش هدیه تهیه کنه به نظرم بهتر
اون نماینده بنده خدا خیلی سختش میشد که

آویزوووووووون دوشنبه 6 دی 1400 ساعت 03:02 http://avizooon92.blogfa.com/

بلاخره دونه ای چند خریدید؟
خیلی قشنگن خسته نباشید
ولی به نظر من این مراسم و کارها خیلی جالب نیستند.
کلی‌سختی‌و‌دردسر داره
آخرش بچه چیزی یاد می گیره؟

اوه آویزون جان!دونه ای ۷۵۰۰،سرجمع شد ۲۴۰تومن!
برای یادگیری نبود،جشن نشانه هاست،قرار هم بر سختی و اذیت نبود،بعضی مادرها مثلا با یک سیب و یا نارنگی و گردو،بطری آب معدنی ،کاردستی حروف انجامش دادند
ولی من یک کم کمال گرام و البته به نظرم ۲۴۰تومن هزینه زیادی نیست،
تو هدیه خریدن هم همینم!دنبال هدیه خوووب با قیمت مناسبم

در بازوان یکشنبه 5 دی 1400 ساعت 23:48

داشتم میخوندم هی میگفتم کاش مونا عکس هم بذاره. که اومدم پایین و دیدم هست:)
خیلی قشنگ شدن. باریکلا بهت

من وقتی دانش آموز بودم اصلا حوصله کارهای جانبی و اضافه رو نداشتم. فقط میگفتم درس رو بگن و ولمون کنن سریع تر.
یعنی حتی وقتی نوبت من نبود و صرفا باید از جشن لذت می بردم هم قیافم "ای بابا چه گیری افتادیم" بود

سلام دوستم
ممنونم ازت

سمیه یکشنبه 5 دی 1400 ساعت 20:29

چقدر ایده جذابی شد

ممنونم

مامان چیچیلاس یکشنبه 5 دی 1400 ساعت 20:08 http://Mamachichi.blogsky.com

خیلی جالب بود

ممنونم دوستم

نرگس یکشنبه 5 دی 1400 ساعت 19:53 http://joqdebaroonkhorde.blogfa.com

وای خدا من چقدر سر این مراسما تو مدرسه استرس می گرفتم=)) البته بعدش خوش می گذشت=))
زنبیلاتون هم خیلی بامزه بودن=)) تصور اون ۳۲ تا کوچولو در حالیکه از این زنبیلا دستشونه و دارن میرن آدمو به وجد میاره=))) جوگولی هااا

استرس که نگووووو
امروز یک نفس راحت کشیدم!البته به همون اندازه هم ذوق زده بودم
عکس بچه ها هم خیلی بامزه شد با زنبیل ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد