نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....
نوشته های من...

نوشته های من...

نوشته های من وقتی بچه ها خوابیدند....

شیفت تو زندگی

شنبه است

بعد از حدود دوهفته شنبه ای شبیه شنبه های قبل

آقای میم ظهر از سرکار می آید،باید ناهار بپزم،بچه ها را صبحانه بدهم،ریخت و پاش ها را جمع و جور کنم تا ساعت ۱و نیم 

خواب آمده پشت پلک هایم،دست از گوشی برنمی دارم

کلا دوست ندارم شیفت بشوم به روتین قبلی

خانه جارو و طی و گردگیری نیاز دارد

لباس های شسته شده تا کردن می خواهد

روشنا امروز خیلی خوابیده و صبحانه میل ندارد

زینا کلاس تکواندو دارد

من

من دلم می خواهد بخوابم!

نظرات 1 + ارسال نظر
نسترن شنبه 22 مرداد 1401 ساعت 15:48 http://second-house.blogfa.com/

منم امروز دلم خیلی خواب میخواست

خیلی سخت میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد